معرفی بهترین نمایشنامههای جهان که حتما باید بخوانید
یکی از جذابترین نمایشهایی که از گذشتههای دور به دست ما رسیده، تئاتر است. با این حال، گذشت زمان نهتنها چیزی از جذابیتهای این هنر زیبا کم نکرده، بلکه روز به روز به محبوبیت آن افزودهاست. تئاتر را میتوان به عنوان یکی از بهترین انواع هنرهای زیبا در نظر گرفت. اما علت اصلی زنده ماندن و جذابیت بینظیر تئاتر، نمایشنامههای فوقالعاده است؛ نمایشنامههایی که خالق اصلی این هنر زیبا هستند و میتوان آنها را دسته مستقلی از ادبیات داستانی در نظر گرفت. ما در این مقاله قصد داریم بهترین نمایشنامهها در تمام دوران را به شما معرفی کنیم. پس اگر میخواهید آنها را بیشتر بشناسید، تا آخر این مقاله همراه ما باشید.
چگونه میتوان نمایشنامههای تأثیرگذار در تاریخ را انتخاب کرد؟
پیدا کردن بهترین نمایشنامهها در طول تاریخ ، کار سادهای نیست. چون ممکن است یک نمایشنامه قرنها پیش نوشته شدهباشد و همچنان بتوانیم اسم آن را در لیست بهترینها قرار دهیم. اما یکی از مهمترین نکاتی که میتوان در رابطه با آن در نظر گرفت، طول عمر محبوبیت اثر است. وقتی یک نمایشنامه سالهای طولانی را سپری میکند و همچنان زنده میماند، نشاندهنده این است که میتواند جزء یکی از بهترینها باشد.
اما قطعاً این دلیل کافی نیست. عوامل دیگری هم وجود دارند که باید بهطور همزمان آنها را مد نظر قرار داد. مثلاً نمایشنامههایی که جوایز مختلفی گرفتهاند و اهمیت تاریخی دارند، میتوانند خود را در لیست ما قرار دهند. اما از آنجایی که نمایشنامههای زیادی از قرنهای قبل تا اکنون نوشته شدهاند، انتخاب بهترینهای آنها کار سختی است. ما در این مقاله با در نظر گرفتن تمام مواردی که به آن اشاره کردیم، ۱۰ تا از بهترین نمایشنامه های جهان را انتخاب نموده و بهصورت مختصر هرکدام را توضیح دادهایم.
نمایشنامه Hamlet (هملت) در صدر لیست بهترین نمایشنامه های جهان
نمایشنامه Hamlet یکی از نمایش نامه های ویلیام شکسپیر است. انقدر خوب است که میتوان نامش را به عنوان بهترین نمایشنامه جهان معرفی کرد. اثری تراژدیک از ویلیام شکسپیر که در سال ۱۶۰۲ نوشته شدهاست. هملت شاهزاده دانمارک است. پدرش به طرز مرموزی به قتل میرسد و به همین دلیل تصمیم میگیرد از آلمان به قصر خود بازگردد. هیچکس از جزئیات مرگ او باخبر نیست تا اینکه روح پدر بر هملت نمودار میشود و از او میخواهد که انتقامش را بگیرد. نمایشنامه هملت بهقدری جذاب است که بارها به نمایش درآمده و همچنان یکی از بهترین نمایشنامههایی محسوب میشود که خواندن آن نفسگیر و هیجانانگیز است.
در بخشی از این نمایشنامه میخوانیم:
There is nothing either good or bad, but thinking makes it so.
چیزی به نام خوب و بد وجود ندارد؛ بلکه این طرز فکر آدمی است که آن را به صورت خوب یا بد نشان میدهد.
نمایشنامه Romeo and Juliet (رومئو و ژولیت)، عاشقانهای ماندگار
هر آدمی آرزو دارد که طعم دلچسب عشق افسانهای را بچشد. عشقی قدرتمند که آدم حاضر است جان خود را برای آن فدا کند. در طول تاریخ، هیچکس به اندازه شکسپیر نتوانست چنین عشق بزرگی را به نمایش بگذارد. نمایشنامه Romeo and Juliet تبدیل به یک منبع الهام برای موسیقی، سمفونی و نقاشیهای مختلف شده و نمایشها و فیلمهای مختلفی بر اساس آن ساخته شدهاست. به همین دلیل عمر این نمایشنامه نامحدود است و نسلهای مختلفی از خواندن آن لذت خواهند برد.
در بخشی از نمایشنامه رومئو و ژولیت میخوانیم:
Don’t waste your love on somebody, who doesn’t value it.
عشق خود را در راه کسی هدر ندهید که هیچ ارزشی برای آن قائل نیست.
نمایشنامه Medea (مدهآ)
مدهآ از یونان باستان به جا ماندهاست. نمایشنامهای قدرتمند که در یک بستر اجتماعی شکل میگیرد. زن محور اصلی نمایشنامه Madea است. اوریپید، به عنوان نویسنده این اثر جاودان، تمام ساختارهای زمان خود را میشکند و با یک سنتشکنی بینظیر، نمایشنامهای خلق میکند که بسیار جذاب و پرمفهوم است. شخصیتهایی که در این نمایشنامه حضور دارند، همگی از دل اجتماع بیرون آمدهاند و در کنار تمام ضعفهایشان، سرشار از قدرت و اقتدارند. فقط یک نویسنده روشنفکر مثل اوریپید میتوانست چنین نمایشنامه قدرتمندی را خلق کند که همزمان مفهوم خیانت و بیعدالتی را نشان میدهد.
در بخشی از نمایشنامه مدهآ میخوانیم:
Stronger than lover’s love is lover’s hate. Incurable, in each, the wounds they make.
قویتر از عشق عاشقان، نفرت آنهاست. هر زخمی که ایجاد میکنند، علاجناپذیر است.
نمایشنامه Waiting for Godot (در انتظار گودو)، انتظارِ بیپایان
دونفر به طرز مضحکی در انتظار پیدا کردن معنای زندگی هستند. انتظاری که هیچ معنا و مفهومی ندارد و هیچگاه به پایان نمیرسد. آنها منتظر شخصی هستند به نام گودو! هیچکس نمیداند گودو کیست و تا آخر داستان هم وارد نمایش نمیشود. او هیچ دیالوگی ندارد ولی محور اصلی داستان است. ساموئل بکت، به عنوان نویسنده نمایشنامه Waiting for Godot ، معنای انتظار بیپایان و در عین حال بیمفهوم را نشان میدهد و در عین سادگی، وحشتناکترین مفهوم را برای زیستن به نمایش میگذارد. زبان داستان طنزآمیز است اما غم بزرگی را در خود پنهان کرده. هیچکس به زیبایی ساموئل بکت نمیتوانست رنج بزرگی را که انسان به دوش میکشد، به عرصه نمایش بگذارد و یکی از بهترین نمایشنامههای جهان را بر اساس آن بسازد.
در بخشی از نمایشنامه در انتظار گودو آمدهاست:
Nothing happens. Nobody comes, nobody goes. It’s awful.
هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچ کس نمیآید، هیچکس نمیرود. این خیلی ترسناک است.
نمایشنامه A Streetcar Named Desire (اتوبوسی به نام هوس)
تعدادی از نمایشنامههای آمریکایی از قرن بیستم هستند که تا همیشه ماندگار میمانند. بین همه آنها، نام نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس را میبینیم که جزء بهترین نمایشنامههای خارجی است. تنسی ویلیامز با خلق شخصیتهایی که همگی ملموس هستند، این نمایشنامه را نوشتهاست. بلانش، استلا و استنلی سه شخصیت اصلی این نمایشنامه به حساب میآیند. بلانش بعد از اینکه خانه خود را از دست میدهد تصمیم میگیرد که مدتی پیش خواهر کوچکش استلا و شوهر او استنلی برود تا مدتی با آنها زندگی کند. اختلافات و چالشهای بزرگی که بین آنها شکل میگیرد، موضوع اصلی این نمایشنامه است.
در بخشی از نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس میخوانیم:
What is straight? A line can be straight, or a street, but the human heart, oh, no, it’s curved like a road through mountains.
چه چیزی راست و مستقیم است؟ یک خط میتواند راست و مستقیم باشد؛ یا یک خیابان. اما قلب آدمی، همانند جادهای در میان کوهها پر از پیچ و خم است.
نمایشنامه Macbeth (مکبث)، شاهکاری در بین بهترین نمایشنامه های جهان
نمایشنامه macbeth کوتاهترین تراژدی ویلیام شکسپیر است که آن را در سال ۱۶۰۶ به رشته تحریر درآورده. او در این اثر ماندگار وقایع تاریخی را با ذوق و طبع بینظیری به عرصه نمایش میگذارد. مکبث سربازی شجاع است که شاه به او اعتماد دارد. اما ناگهان به سرش میزند که پادشاه شود و برای تحقق این رؤیا حاضر است هر جنایتی را انجام دهد. شکسپیر در این نمایشنامه، ذهن آدمی را به تصویر میکشد. ذهنی که میتواند با اندیشههای دروغین خود انسان را در بند گرفتار کند و سرانجام او را به نابودی بکشاند.
در بخشی از نمایشنامه مکبث میخوانیم:
fair is foul and foul is fair.
همهچیز آنطور نیست که به نظر میرسد.
نمایشنامه Death of a Salesman (مرگ فروشنده)
در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی بسیاری از مردم فکر میکردند که فقط یک مسیر خوشبختی در دنیا وجود دارد و آن زندگی در آمریکاست. اما مدتی بعد قشر متوسط و پایین جامعه دچار مشکلات بزرگی شدند و رؤیای آمریکایی خیلی زود معنای خود را از دست داد. آرتور میلر، در نمایشنامه Death of a salesman ، مردمی را نشان میدهد که با حرص و طمع تمام عمر به سختی کار میکنند تا زندگی بهتری داشته باشند؛ غافل از اینکه این مسیر هیچ پایانی ندارد. رفتهرفته چنین افرادی رضایت خود را از زندگی به طور کامل از دست دادند و ناامیدی سراسر جامعه را فرا گرفت.
در بخشی از نمایشنامه مرگ فروشنده میخوانیم:
Why am I trying to become what I don’t want to be … when all I want is out there, waiting for me the minute I say I know who I am.
چرا سعی میکنم تبدیل شوم به آنچه که نمیخواهم باشم؟ وقتی همه آن چیزی که میخواهم آنجاست و منتظر همان لحظهای است که بگویم: من میدانم چه کسی هستم.
نمایشنامه King Lear (شاه لیر)
شاه لیر نام یکیدیگر از نمایشنامههای شکسپیر است که بسیاری از طرفداران او، این اثر را یکی از باارزشترین آثارش میدانند. در نمایشنامه king lear شاه لیر مردی آزردهخاطر است که گناهان بزرگی مرتکب شده و رنج و انده بزرگی را به دوش میکشد. وقتی او تصمیم میگیرد حکومت را به دخترانش واگذار کند، متوجه میشود که آنها شخصیت بسیار پلیدی دارند. دخترانی که تصمیم میگیرند پدرشان را به قتل برسانند و در زمان اندکی او را به مرز دیوانگی میکشانند.
در بخشی از نمایشنامه شاه لیر میخوانیم:
When we are born, we cry that we are come to this great stage of fools.
وقتی متولد میشویم، به خاطر ورود به صحنه بزرگی از آدمهای ابله، گریه میکنیم.
نمایشنامه Caligula (کالیگولا)
آلبر کامو در نمایشنامه caligula ، همه تمرکز خود را بر روی مفهوم پوچی قرار میدهد. داستان آن بر طبق زندگی امپراتور روم، کالیگولا نوشته شدهاست. در این نمایشنامه شخصیتهایی زندگی میکنند که مدام درگیر احساس پوچی هستند. آدمهایی که رخدادهای تلخ زندگی، آنها را با حقایق هستی آشنا میکند؛ طوریکه در نهایت به این نتیجه میرسند: «آدمها میمیرند و خوشبخت نیستند.»
کالیگولا بعد از مدتها زندگی درک میکند که «دنیا به این صورت که ساخته شده، قابل تحمل نیست»، به همین دلیل خواستههایش را در زندگی تغییر میدهد؛ خواستههایی که همگی غیر ممکن هستند. مثل توانایی زیستن تا ابد.
در بخشی از نمایشنامه کالیگولا میخوانیم:
Let them hate me, so long as they fear me.
اجازه بده آنها از من متنفر باشند؛ به شرط آنکه از من بترسند.
نمایشنامه Cat on a Hot Tin Roof (گربه روی شیروانی داغ)
نمایشنامه Cat on a Hot Tin Roof را تنسی ویلیامز نوشته تا نحوه درست زندگی کردن را به عرصه نمایش بگذارد. داستان این کتاب به مفهوم تنهایی انسان میپردازد زمانی که تمام ارتباطاتش با جهان اطراف قطع میشود. احساسات مختلف انسان در شرایط بحرانی کاملاً فرق دارد. مثلاً وقتی مشکلات به اوج خود میرسد، احساساتی از جنس ناامنی، ناتوانی و حقارت، وجود آدمی را پر میکند. تمام شخصیتهای داستان از حس تنهایی رنج میکشند و در نهایت ویلیامز از طریق این اثر جاودان میخواهد نشان دهد که چگونه تمام ارزشهای بزرگ انسانی فدای پول میشوند.
در بخشی از نمایشنامه گربه روی شیروانی داغ میخوانیم:
The jungle is dark but full of diamonds, Willy.
ویلی، جنگل تاریک است اما در آن الماسهای زیادی میتوان پیدا کرد.
در این مقاله نمایشنامههای تأثیرگذار در تاریخ را به شما معرفی کردیم و درباره هرکدام به طور خلاصه حرف زدیم. شما کدام یک از آنها را خواندهاید؟ آیا نمایشنامه دیگری هم وجود دارد که جایش در لیست ما خالی باشد؟ لطفاً آن را به ما معرفی کنید.