معرفی کتاب

معرفی کتاب نابودی ( Annihilation )

***

Winner of the Nebula Award for Best Novel 2014

Winner of the Shirley Jackson Award for Best Novel 2014

***

” وقتی زیبایی را درون یک ویرانی می بینی، چیزی درونت متحول می شود. در واقع، نابودی تلاش می کند شما را مستعمره خود سازد. “

رمان « نابودی » توسط « جف وندرمیر » در سال 2014 منتشر شد و توانست در همان سال جایزه نبیولا و جایزه شرلی جکسون را در بخش بهترین رمان به دست آورد. این رمان نخستین شماره از سه گانه مشهور « دامنه جنوبی » می باشد. بر اساس این رمان، یک فیلم سینمایی موفق با بازی « ناتالی پورتمن »، « جنیفر جیسن لی »، « اسکار آیزاک »، « جینا رادریگز » و « تسا تامپسون » توسط پارامونت پیکچرز در سال 2018 ساخته شد. « جف وندرمیر » هنگام پیاده روی چهارده مایلی خود در پناهگاه حیات وحش ملی سنت مارکس در شمال غربی فلوریدا، به فکر نوشتن کتاب « نابودی » افتاد. تمام پوشش های گیاهی و حیواناتی که او در طی هفده سال رفت و آمد در آنجا مشاهده کرده بود، در رمانش به خوبی و با جزئیات بسیار مشهود است.

بازخورد و نقدهای رمان « نابودی » به طور کلی مثبت بود. « جیسون شیحان » کتاب را به شدت جذاب و دارای تعلیق جان دار دانست و گفت: سه ساعت پس از مطالعه، وقتی به خودم آمدم نیمی از کتاب را پشت سر گذاشته بودم و متعجب بودم که چگونه از آنجا به اینجا رسیدم. واشنگتن پست نیز نوشت: رمان به شدت دلهره آور و به سبک یک گوتیک کلاسیک نوشته شده و در آینده ای نه چندان دور واقع می شود. همچنین، دیلی تلگراف نوشت: این رمان از آن معدود آثاری است که هواداران و طرفداران بیشتر و جدیدتری را جذب « وندرمیر » می کند. اینترتینمنت ویکلی نیز رمان را ستود و به آن امتیاز خوبی داد.

خلاصه رمان نابودی Annihilation

” شما می توانید با نگرانی برای رسیدن موعد مرگی که اصلا مشخص نیست، زندگی خود را هدر دهید، یا بر روی داشته ها و دارایی زندگی خود متمرکز شوید!”

یک گروه اکتشافی وارد منطقه ایکس می شود. این گروه متشکل از چهار نفر است که در طول داستان تنها با عنوان شغل و حرفه خود شناخته می شوند. داستان به شکل توضیحات میدانی زیست شناس گروه روایت می شود که با دقت تمامی اتفاقات ریز و درشت را برجسته می نماید. این گروه تحقیقاتی دوازدهمین گروهی است که وارد این منطقه خطرناک شده و هیچ یک از گروه های پیشین نیز جان سالم از این منطقه به در نبرده است.

اعضای تیم شب نخست را در یک اردوگاه موقت در منطقه ایکس در یک برج سپری می کنند. صبح روز بعد، آنها یک راه پله مارپیچی را پیدا می کنند که به زمین می رسد. وقتی از آن پایین می روند، با یک نوشته روی دیوار مواجه می شوند که با یک پوشش گیاهی نوشته شده و حاوی یک پیام مرموز و به ظاهر بی معنی است. زیست شناس پیام را به دقت بررسی می کند و برخی از هاگ هایی که در آن جا رشد کرده را استنشاق می کند. وقتی به برج باز می گردد، او متوجه می شود که روانشناس، رهبر تیم، اعضای گروه را هیپنوتیزم کرده تا تنها به برخی عوامل کلامی پاسخ دهند، که البته در این بین به خاطر هاگ های استنشاق شده، زیست شناس از این اتفاق مصون می ماند. افراد گروه دوباره شب را در اردوگاه سپری می کنند و با صدای ناله هایی که از دور دست شنیده می شود، غروب خورشید را به نظاره می نشینند.

صبح روز بعد، انسان شناس ناپدید می شود. روانشناس ادعا می کند که او تصمیم گرفته بود منطقه ایکس را هر طور شده ترک کند. اعضای گروه از پله ها پایین می روند و روان شناس نیز مسئول نگهبانی می شود. روی زمین، زیست شناس و نقشه بردار، جسد انسان شناس را پیدا می کنند، آنها یک فرضیه عجیب برای علت مرگش شکل می دهند، فرضیه ای که به دیدار و ملاقات انسان شناس و صاحب آن متن عجیب و غریب روی دیوار اشاره دارد. آنها اسم آن شخص ناشناس را خزنده می گذارند! وقتی آنها دوباره از پله ها به بالا صعود می کنند، متوجه می شوند روان شناس ناپدید شده است.

نقشه بردار و زیست شناس به دنبال روان شناس می روند، اما در نهایت دست خالی به اردوگاه باز می گردند. شب، زیست شناس متوجه نوری می شود که از یک فانوس دریایی در فاصله بسیار دور ساطع می شود. صبح روز بعد،  او نقشه بردار را ترک می کند و به سمت فانوس دریایی می رود. در آنجا، او بایگانی ژورنال گروه های اکتشافی پیشین را پیدا می کند؛ او از شماره ژورنال ها می فهمد که پیش از گروه آنها نزدیک به یازده گروه اکتشافی دیگر به این منطقه آمده اند.

او ژورنال شوهرش را نیز در آن جا پیدا می کند. همچنین، او عکسی را می یابد که به ظن و گمانش  باید متعلق به نگهبان فانوس دریایی پیش از تخلیه منطقه ایکس باشد. بیرون از فانوس دریایی، او روانشناس را که به شدت زخمی شده، می یابد. روان شناس مدام فریاد می زند و کلمه نابودی را سر می دهد، بعدها زیست شناس متوجه می شود که این حالت سرانجام به خود کشی منتهی می شود. زیست شناس می آموزد که روانشناس پس از رویارویی با یک موجود عجیب و غریب، خودش را از بالای فانوس دریایی به پایین انداخته است. همچنین، روانشناس به او می گوید که مرز منطقه ایکس به سمت شمال در حال گسترش است.

زیست شناس به اردوگاه می رود و در میانه راه از حمله چند حیوان جان سالم به در می برد. سپس اندکی بعد، او توسط نقشه بردار مورد حمله قرار می گیرد و به اجبار او را می کشد. زیست شناس که تنها عضو بازمانده از گروه اکتشافی است، به تنهایی مشغول بررسی نمونه هایی می شود که از خزه ها و اجساد حیوانات فاسد شده جمع آوری شده است؛ در کمال ناباوری در آن نمونه ها سلول های انسانی را مشاهده می کند.

او ژورنال شوهرش را مطالعه می کند و می فهمد که پیش تر گروه هشت نفره شوهرش که همگی مرد بودند، تمام ژورنال ها را قبل از پایین رفتن از پله ها پیدا کردند. شوهرش متوجه شده بود که منطقه ایکس هیچ پایانی ندارد، و سپس به دنبال روانشناس گروه رفته بود، که توسط یک جانور کشته شده و سپس دوباره به زندگی بازگشته بود، در حالی که بقیه گروه سعی داشتند یکدیگر را بکشند. شوهرش به همراه نقشه بردار، نتوانستند دو عضو باقی مانده گروه را پیدا کنند. در نهایت، آنها تصمیم به ترک ماموریت و بازگشت به مرز و پیدا کردن راه های خروج از منطقه می گیرند.

پس از اتمام ژورنال، زیست شناس به درون تونل می رود تا خزنده را پیدا کند. طولی نمی کشد که با آن رو در رو می شود، و از شدت ترس لرزه بر اندامش می افتد. وقتی زیست شناس فرار می کند، مدام به عقب بر می گردد و چهره نگهبان فانوس دریایی را در هیبت آن موجود می بیند که به نوشته مرموز روی دیوار خیره شده است. در نهایت، زیست شناس تصمیم می گیرد در منطقه ایکس بماند. او امید دارد که شاید بتواند به نوعی یک نشانه از زنده بودن شوهرش را در این منطقه عجیب و غریب پیدا کند.

رمان « نابودی »، به غیرقابل دسترس بودن برخی امیال و اکتشافات خطرناک انسان در قالب یک تمثیل و با استفاده از عناصر طبیعی می پردازد؛ که این مهم به نوبه خود بسیار در تلاش ها و پژوهش های ناکام دانشمندان گروه بسیار مشهود است. با این وجود، نیاز ذاتی انسان برای رسیدن به دلیل و علت وقایع، از خواست و ابزار دانشمندان پیروی نمی کند، و حتی کسانی که از آسیب های روانی جان سالم به در می برند، برای رسیدن به پاسخ های قانع کننده با یک مسیر بی پایان رو به رو می شوند.

نابودی عقلانیت در کتاب نابودی Annihilation

اعضای گروه اکتشافی، همگی دانشمند و به دنبال یافتن علت و دلیل علمی وقایع و اتفاقات منطقه ایکس هستند، که این خود زمینه پرداختن به مفاهیمی چون عقلانیت و منطق را برجسته می سازد. اعضای گروه که می توان آنان را چهار نماینده علوم مختلف دانست، برای رسیدن به پاسخ تمامی سوالات خود وارد یک طبیعت و منطقه ناشناخته می شوند. اما تلاش برای حل معما و رسیدن به پاسخ منجر به جنون، زوال عقل، ناپدید و کشته شدن تک تک اعضای گروه می شود. تنها بازمانده گروه خیلی زود متوجه می شود که پیش از آنها گروه های دیگری به دنبال یافتن پاسخ سوالات مجهول منطقه ایکس بودند و هیچ یک موفق نشده و نتوانستند زنده از آنجا خارج شوند. بنابراین، به مرور مشخص می شود که هیچ یک از سوالات و معماهای منطقه ایکس از طریق عقل و منطق قابل شناسایی نیست و ماهیتی گنگ دارند.

“I am just the biologist; I don’t require any of this to have a deeper meaning. I am aware that all of this speculation is incomplete, inexact, inaccurate, useless. If I don’t have real answers, it is because we still don’t know what questions to ask. Our instruments are useless, our methodology broken, our motivations selfish.” 

تنها عضو باقی مانده گروه، زیست شناس، در برخی بخش های داستان به صراحت ابراز می کند که برج یک بنای ساخته دست انسان نیست و او صدای نفس کشیدن و ضربان قلبش را می شوند و معتقد است که آن یک موجود زنده است. این تفکرات به خودی خود نقض کننده عقلانیت است که بنیان منطقه ایکس را نیز تشکیل می دهد. هرچند، این موضوع شاید یکی از دلایل زنده ماندن زیست شناس نیز باشد، چرا که در میان اعضای گروه او تنها کسی است که اغلب به دنبال دلایل غیر معقول و غیر منطقی است. عقلانیت شاید اسلحه بزرگی در دنیای امروزی به نظر برسد، اما در منطقه ایکس یک سلاح پلاستیکی و ناکارآمد است که هرکس با اتکای بیش از حد به آن و کاوش بی حد و حصر به درون ناشناخته ها به جنون دچار شده و پایان کار خود در هستی را رقم می زند. پس عقلانیت نه تنها راهنما و نجات دهنده هیچ یک از گروه های وارد شده به منطقه ایکس نبوده، بلکه آنان را در یک منطقه تحت سلطه نیرویی عجیب و ناشناخته، به نابودی کشانده است.

در کتاب Authority که جلد دوم این مجموعه می باشد، پس از گذشت سی سال، دولت هنوز سفرهای داوطلبانه به منطقه اسرارآمیز و شوم X  را زیر نظر دارد. منطقه ای که عاری از هرگونه تمدن و موجود زنده است. اکنون “John Rodrigues” ، سرپرستی گروه ” Southern Reach” را برعهده دارد. کار با تیمی که غیرقابل اطمینان و ناامید هستند کمی سخت و کلافه کننده است اما با این وجود سرگروه تیم موفق می شود تا راهی به این منطقه مرده پیدا کند. با هر کشف تازه ای ” John Rodrigues” حقایق جدیدی را درباره خود و دولت حاکم که او به آن خدمت می کند درمی یابد. در کتاب پرفروش ” Authority” به بیشتر سوالات عجیب و آزاردهنده در رابطه با منطقه  X  پاسخ داده می شود اما پاسخ ها خیلی هم قانع کننده نیستند.

آخرین کتاب از این مجموعه در منطقه X که فصل زمستان را تجربه می کند رخ می دهد. منطقه ای مرموز که بیش از سی سال توجه کاوشگران را به خود جلب کرده است ولی یکی پس از دیگری آن ها را پس می زند و از نمایان کردن اسرار خود امتناع می ورزد. همانطور که منطقه X گسترش می یابد افرادی مامور می شوند تا اوضاع را زیر نظر بگیرند. حال آخرین و ناامیدترین تیم جستجو از مرزهای منطقه عبور کرده اند و سعی در یافتن دورترین نقطه این منطقه اسرارآمیز دارند تا رازهای وحشتناک نهفته در آن را فاش کنند. اگر این تیم شکست بخورد دنیای بیرون به خطر خواهد افتاد. داستان کتاب Acceptance برای اولین بار به طور عمیقی اوضاع و شرایط حاکم بر منطقه X را بررسی می کند. چه چیزی سرآغاز چنین جهش غیرطبیعی شده است؟ در میان تمام کسانی که سعی در یافتن حقیقت بودند چه کسی بیش از همه به منطقه نزدیک شده است و چه کسی توسط این مکان نابود شده و یا تغییر کرده است؟ برای پرده برداشتن از این راز مخوف تنها یک راه وجود دارد: سفر به دل منطقه ممنوعه!

جف وندرمیر Jeff VanderMeer

« جف وندرمیر » نویسنده، سردبیر و منتقد ادبی آمریکایی است. او با سبک جدید ادبیات شگرف خود را مطرح ساخت و با انتشار سه گانه « دامنه جنوبی » توانست به شهرت جهانی دست یابد و جان تازه ای به ادبیات علمی تخیلی و فانتزی بدهد. او تاکنون دو بار برنده جایزه نبیولا، یک بار برنده جایزه هوگو و سه بار برنده جایزه جهان فانتزی شده است. همچنین، او به کمک همسرش آنتالوژی های موفق «  The New Weird» و «  The Weird» و « The Big Book of Science Fiction » را ویرایش کرده است.

« وندرمیر » یکی از معروف ترین نویسندگان سبک فانتزی ادبی در آمریکا لقب گرفته و نیویورکر او را پادشاه داستان های شگرف نامیده است. اگرچه داستان های « وندرمیر » از عناصر سبک های فکری گوناگون و ژانرهای مختلف پست مدرن، اکوفیکشن، ادبیات شگرف و داستان های آخرالزمانی استفاده می کند، آثارش به ژانر ناپذیری یا ژانر گریزی معروف است. داستان های « وندرمیر » مسئله محور و شامل مشاهدات فکری عمیق است. منتقدین، سبک نویسندگی او را با نویسندگانی چون خورخه لوئیس بورخس، فرانتس کافکا و هنری دیوید ثورو مقایسه می کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا