معرفی رمان Never Let Me Go نوشته Kazuo Ishiguro
"خاطرات، حتی با ارزش ترین شان، به شکل عجیبی زود محو می شوند. اما من با این موضوع کنار نمی آیم، خاطراتی که برایم با ارزش اند، هرگز از جلو چشمانم کنار نمی روند."
هرگز مرا رها نکن یک رمان علمی تخیلی (ویران شهری) است که در سال 2005 توسط نویسنده بریتانیایی کازو ایشی گورو برنده جایزه نوبل ادبیات، منتشر شد. این رمان نامزد دریافت جایزه من بوکر 2005 ، جایزه آرتور سی کلارک 2006 و جایزه انجمن منتقدین کتاب ملی 2005 بوده است. مجله تایم این اثر را بهترین رمان سال 2005 نامید و آن را در فهرست صد رمان برتر انگلیسی زبان از 1923 تا 2005 جای داد. همچنین، هرگز مرا رها نکن در سال 2006 جایزۀ الکس را دریافت کرد. فیلم موفق و پر فروشی نیز توسط مارک رومانک در سال 2010 از آن ساخته شد؛ و یک نمایش تلویزیونی ژاپنی نیز در سال 2016 با اقتباس از آن روی آنتن رفت.
هرگز مرا رها نکن درباره زندگی گروهی از دانش آموزان است که در فضای تاریک و دگرگون شده انگلستان و در یک مدرسه شبانه روزی زندگی می کنند. راوی داستان کتی، دختری سی و یک ساله است. این رمان خاطرات دراماتیک دوران کودکی او در مدرسه ظاهرا معتبر هالیشام به همراه دوستان صمیمی اش می باشد؛ داستان عشق، دوستی و خاطرات تلخ و شیرین. هرگز مرا رها نکن، رمانی است با داستان رمزآلود، تکان دهنده و یک عاشقانه منحصربفرد و نیز نقدی بر تکبر و سرکشی انسان و رفتار و کردارش با افراد آسیب پذیر و متفاوت در جامعه. با پرداختن به چنین درون مایه هایی و خلق یک آینده احتمالی، هرگز مرا رها نکن قدرتمندترین کتاب ایشی گورو تا به امروز بوده است.
“A part of us stayed like that: fearful of the world around us, and-no matter how much we despised ourselves for it-unable quite to let each other go.”
کتی مسئول مراقبت از کلون ها (اهدا کنندگان) است. او در زمان روایت داستان تقریبا دوازده سال است که این مسئولیت را به عهده گرفته است. کتی داستان ماجراجویی های خود با دوستانش در هالیشام، یک مدرسه شبانه روزی در انگلستان که به آموزگارانش لقب نگهبانان دادند، را روایت می کند. در آن جا از کودکان به شدت مراقبت می شود و اغلب با آن ها درباره اهمیت تولید هنر و سالم و سلامت بودن بدن و جسم صحبت می کنند (سیگار کشیدن یک تابو محسوب می شود و گناه آن تقریبا هم رده با یک جرم بزرگ است، همچنین کار کردن در سبزی کاری اجباری است). کارهای هنری دانش آموزان در یک گالری نمایش داده می شود و بهترین اثر هنری توسط یک زن به نام مادام انتخاب می شود. کتی رابطه نزدیکی با دو دانش آموز دیگر، روث و تامی برقرار می کند. وقتی که تامی مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، کتی با او صحبت کرده و در این بین به تامی علاقه پیدا می کند. با این حال، این تامی و روث هستند که زودتر وارد یک رابطه می شوند.
خانم لوسی، یکی از نگهبانان، در یک جلسه سربسته و محرمانه، به دانش آموزان می گوید که آنها را به عنوان کلون در آنجا نگه داری می کنند تا هنگام نیاز به دیگران عضو اهدا کنند. خانم لوسی به آن ها می گوید که پس از اهدای عضو نیز می میرند. در نتیجه افشاگری خانم لوسی، او از مدرسه اخراج می شود، اما دانش آموزان به طور ناخودآگاه و غیرارادی سرنوشت شوم خود را می پذیرند.
روث، تامی و کتی هنگامی که 16 ساله هستند به کلبه ها می روند. این اولین بار است که آن ها اجازه پیدا کردند به دنیای بیرون بروند. با این حال، آن ها بیشتر اوقات را کنار یکدیگر می گذرانند. روث و تامی هنوز با یکدیگر رابطه دارند و کتی نیز با دیگران. آن ها، دو هم خانه ای بزرگ تر از خود نیز دارند که در هالیشام حضور نداشتند، در آن جا، روث از وجود یک زن خبردار می شود که تا حدی به او شباهت دارد. روث فکر می کند شاید این زن کلون او بوده باشد.
در نتیجه، پنج نفر از آن ها برای دیدن آن زن راهی سفر می شوند. برخی از آن ها یک شایعه بسیار عجیب و جذاب شنیده اند: یک زن و شوهر یا دو عاشق واقعی می توانند اهدای عضو خود را به تعویق بیندازند، البته اگر بتوانند عشق و علاقه راستین خود نسبت به یکدیگر را واقعا ثابت کنند. آنها بر این باورند که این امتیاز فقط برای دانش آموزان هالیشام است. پس از یافتن آن زن، آن ها متوجه می شوند که شباهت او با روث بسیار سطحی است، همین موجب می شود نفرت وجود روث را فرا بگیرد و فکر کند که از زباله های انسانی کلون شده است.
در طول این سفر، کتی و تامی از دیگران جدا می شوند و به دنبال یک نوار موسیقی می روند که کتی یک موقع در هالیشام گم کرده بود. خاطره تامی از نوار و علاقه شدید به یافتن آن یک نظریه عجیب و مهم را افشا می کند. مشخص می شود یکی از دلایلی که مادام آثار هنری بچه ها را در گالری نگه می داشت، برای این بود که عاشق های واقعی را بشناسد؛ چرا که به اعتقاد او اثر هنری هرکس روحیات واقعی او را نشان می داد. پس از سفر، کتی و تامی درباره پیدا کردن نوار و حتی نظریه مادام هیچ چیز به روث نمی گویند.
هنگامی که روث به موضوع نوار و نظریه پی می برد، تلاش می کند تا رابطه تامی و کتی را برهم زند. پس از مدت کوتاهی، او به کتی می گوید که حتی اگر رابطه روث و تامی به جدایی می انجامید، به خاطر وجود خاطرات آزاردهنده، تامی هرگز با کتی وارد رابطه نمی شد. چند هفته بعد، کتی به شغل مراقبت از اهدا کنندگان عضو منصوب می شود، یعنی کتی چند سال روث یا تامی را نمی بیند.
اولین اهدای عضو روث بد پیش رفته و سلامت او بدتر می شود. کتی، مراقب روث می شود. هر دو به خوبی آگاه هستند که اهدای بعدی روث احتمالا آخرین اهدا و پایان زندگی اش است. روث پیشنهاد می دهد او و کتی به سفر بروند و تامی را نیز با خود همراه کنند. در طول سفر، روث از این که باعث جدایی کتی و تامی شد، بسیار پشیمان است.
روث که حالا می خواهد همه چیز را جبران کند، آدرس مادام را به آن ها می دهد و از آن دو می خواهد تا با پیروی از نظریه عشق واقعی مصونیت به دست بیاورند. کمی بعد، روث آخرین اهدای عضو خود را انجام می دهد و پرونده زندگی اش برای همیشه بسته می شود.
کتی مراقب تامی شده و با او یک رابطه عاشقانه را شکل می دهد. مطابق با آخرین خواسته روث، آن ها به خانه مادام می روند تا یک دلیل برای اهدای عضو چهارم تامی پیدا کنند. تامی آثار هنری خود را نیز با خود آورده است تا ادعای شان مبنی بر وجود یک عشق حقیقی را اثبات کند. در نهایت، آنها موفق می شوند مادام و همچنین خانم امیلی را ملاقات کنند.
امیلی و مادام می گویند که علارغم دیگر نهادها و نگهبانان همیشه در پی آموزش کلون ها بوده اند. در حقیقت، گالری یک راه ارتباط به دنیای بیرون بود که کلون ها متوجه شوند انسان عادی و مستحق رفتار و برخورد بهتر هستند. با این حال، مشخص می شود که این آزمایش شکست خورده و به خاطر همین موضوع هالیشام بسته شده است. هنگامی که کتی و تامی درباره به دست آوردن مصونیت صحبت می کنند، آن ها متوجه می شوند که هرگز چنین نظریه ای وجود نداشته است!
تامی می داند که با اهدای عضو بعدی زندگی اش پایان می یابد. کتی مسئول مراقبت از تامی می شود و پس از اهدای عضو دیگر هرگز او را نمی بیند. رمان پس از اهدای عضو تامی، زمانی که کتی، در جست و جوی یک زندگی آرام به سمت نورفولک می رود، به پایان می رسد.
-
Kathy
Tommy
Ruth
Madame (Marie-Claude)
Miss Emily
Miss Lucy
Chrissie
Rodney
اگرچه کتی در آغاز رمان تنها سی و یک سال دارد، ولی انگار در نقطه پایان زندگی خود قرار دارد. او تقریبا تمام دوستان خود را از دست داده است، و تنها خاطره آن ها را به دوش می کشد. روایت گذشته نگر و خاطرات کتی نشان از اجتناب ناپذیری فقدان و جدایی دارد. نظریه عشق که می تواند اهدای عضو زوجین را به تعویق بیندازد، در اصل نشان دهنده این است که حتی کلون ها نیز هیچ چیز از انسان های عادی کم نداشته و مانند تمام شان میل بیشتری به ادامه زندگی دارند. به طور مشابه، این ایده نیز حاکی از اجتناب ناپذیری مرگ و فقدان است. در حقیقت، این نظریه و به تعویق انداختن اهدای عضو، اندکی زندگی را طولانی تر می کند و هرگز نمی تواند آینده را برای همیشه تغییر دهد. خرید زمان بیشتر برای زندگی، به نوعی بازتاب این مفهوم نیز هست که زندگی مردم جهان بیرون به ارگان های داخلی بدن این افراد وابسته است.
کتی برای تسیکن فقدان های خود به خاطرات گذشته روی می آورد. پس از بسته شدن هالیشام، او هنوز خاطرات آن دوران و روث و تامی را به یاد دارد. عنوان رمان نیز بر این موضوع دلالت دارد. عنوان هرگز مرا رها نکن مرزی است بین تمنا و خواستن، که منعکس کننده نیاز عمیق انسان به کسانی است که در زندگی به آن ها عشق می ورزد.
خاطرات کتی، یک راه مقابله است با تمام فقدان های زندگی و البته تنها راه برای زنده نگه داشتن یاد تمام کسانی که برایش مهم بوده اند. حافظه و خاطرات کتی نیز تکه تکه و تا حدودی ناقص است. در حقیقت، روایت او فرآیند بهبودی و تلاش برای فهمیدن خاطرات و زندگی اش را نشان می دهد. او به فراموش کردن بخشی از گذشته و ناتوانی در یادآوری جزئیات اعتراف می کند، یعنی ذهن به همان اندازه که قدرتمند است نیز می تواند بی ثبات و غیرقابل اتکا باشد. روایت اول شخص کتی نیز حاکی از عدم وجود خاطرات و ذهنیت شخصیت های دیگر رمان است. روث و تامی تنها با خاطرات کتی معرفی می شوند، یعنی احساسات و تفکرات آن دو تا حدودی ناشناخته و مبهم باقی می ماند.
روایت کتی یک اظهارنظر در مورد شأن و انسانیت دانش آموزانی است که هنوز آنان را به یاد دارد. دانش آموزانی که نسبت به همتایان خود در دنیای بیرون زمان محدودی برای ادامه زندگی دارند. همچنین، خاطرات کتی کنایه ای است بر نظریه ساختگی مادام و خانم امیلی برای حفظ شان و مقام انسانی دانش آموزان از طریق جمع آوری کارهای هنری.
با وجود اهداف خوبی که در سر می پرورانند، خانم امیلی و مادام نسبت به دانش آموزانی که برای بهبود زندگی خود می کوشند، احساس سرخوردگی و ناامیدی دارند. در عین حال، کتی، خاطرات عزیزانش را با احترام و حفظ شان و مقام انسانی شان به اشتراک می گذارد. به راستی، روایت کتی بازتاب درونیات و تفکرات او است، و این خود نشان از احساس عمیق و همدردی برای انسانیت به شیوه ای است که خانم امیلی و مادام نیز قادر به انجام یا ابراز آن نیستند.
کازو ایشی گورو Kazuo Ishiguro
سر کازو ایشی گورو ( -1954 ) برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2017 ، رمان نویس و فیلمنامه نویس انگلیسی است. ایشی گورو یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر در جهان انگلیسی زبان به شمار می رود، که تاکنون چهار بار نامزد دریافت جایزه من بوکر شده و یک بار نیز در سال 1989 آن را برای رمان باقی مانده روز The Remains of the Day به دست آورده است. او در ناگاساکی ژاپن متولد شد، اما خانواده اش در سال 1960 هنگامی که او تنها پنج سال داشت، به انگلستان مهاجرت کرد. ایشی گورو معتقد است بزرگ شدن در یک خانواده ژاپنی در بریتانیا بسیار برای نویسندگی اش مهم بوده است، زیرا بدین ترتیب او توانست نسبت به بسیاری از همتایان بریتانیایی اش دیدگاه متفاوتی نسبت به مسائل پیرامون خود اتخاذ کند و جهان پیرامون خود را از پنجره دیگری ببیند.
ایشی گورو فارغ التحصیل دانشگاه کنت با مدرک کارشناسی زبان انگلیسی و فلسفه در سال 1978 است. همچنین، او کارشناسی ارشد خود را در رشته نویسندگی خلاق در سال 1980 گذراند. در سال 2017، آکادمی سوئد، جایزه نوبل ادبیات را به وی واگذار کرد و او را نویسنده ای خواند که با نیروی عاطفی عظیم رمان های خود، به واکاوی واقعیت نهفته در پشت حجاب خیالی درک ما از جهان هستی می پردازد.