معرفی کتاب Heartless اثر Marissa Meyer پرفروش ترین رمان از نگاه نیو یورک تایمز
معرفی رمان سنگدل Heartless نوشته ماریسا میر Marissa Meyer
#1 NEW YORK TIMES Bestseller!
A Publishers Weekly Bestseller!
"بسیار خطرناک است تنها به این خاطر چیزی را باور نداشته باشی که تو را می ترساند!"
رمان سنگدل یک رمان فانتزی از نویسنده آمریکایی ماریسا مهیر است که در سال 2016 منتشر شد. این اثر اقتباس موفقی است از رمان مشهور آلیس در سرزمین عجایب اثر کارول لوئیس. شخصیت اصلی رمان سنگدل Queen of Hearts شخصیت منفور داستان های لوئیس کارول است و تمام رویدادهای داستان سنگدل نیز از دید این شخصیت بازگو می شود. اگرچه در ماجراجویی های آلیس در سرزمین عجایب به طور خلاصه به سرنوشت و پیشینه ملکه کمی پرداخته شده است، اما مهیر داستانی کامل و مستقل آفریده است که دوران جوانی، عاشقی، به قدرت رسیدن و در نهایت تبدیل شدن او به شخصیت منفور و سنگدل داستان آلیس در سرزمین عجایب را استادانه به تصویر می کشد. رمان سنگدل، اثری موفق، ستوده شده و از پر فروشهای نیویورک تایمز است که دیدگاه تازه ای را در باب داستان آلیس در سرزمین عجایب به دست می دهد.
“If you only read one fractured fairy tale this year, make it Heartless. A must-have title.” -School Library Journal
خلاصه داستان رمان Heartless
"تو در قلب منی، جست. نمی دانم لیاقتش را داری یا نه. حتی نمی توانم بفهمم تو یک قهرمانی یا یک شرور، اما هیچ یک اهمیتی ندارد. در هر صورت قلب من از آن توست."
کاترین دختر زیبا و جوانی است که در پختن نان و شیرینی بسیار مهارت دارد. او امیدوار است که به همراه دوستش، مری آن، بتواند یک روز یک شیرینی پزی راه بیاندازد. یک روز، کاترین به منظور جلب توجه و تبلیغاتی برای کسب و کار خود چند تارت لیمو به پادشاه پیشکش می کند. گربه چشایر از راه سر می رسد و از تارت های لیمو بسیار تعریف می کند. کاترین به او می گوید لیمویی که او برای درست کردن تارت ها استفاده کرده متعلق به یک رویا است، زیرا او توانایی ساختن چیزهایی را دارد که شب ها در خواب و رویا می بیند.
کاترین آماده می شود تا در یک مراسم جشن که قرار است در تالار قصر برگزار شود، تارت ها را به پادشاه هدیه بدهد. مادر کاترین اصرار دارد که او لباس های قرمز خود را برای جلب توجه بیشتر بپوشد. این نقشه عملی می شود و پادشاه اولین رقص خود را با کاترین انجام می دهد. پادشاه آدم بسیار خوبی است، اما کاترین او را با هوش و جذاب نمی یابد. کاترین برای هوا خوری به باغ می رود و در آن جا با یک دلقک خوش تیپ و جذاب به نام جست ملاقات می کند. هر دو با یکدیگر گرم صحبت می شوند و کاترین متوجه می شود او را در رویای خود دیده است.
روز بعد، کاترین از خواب بیدار می شود و می فهمد که پس از ترک مراسم جشن، موجودی شرور به نام جابرووک به آن جا حمله کرده که البته جست با جسارت و شجاعت تمام، جان همه مهمانان را نجات داده است. مادر کاترین پی می برد که پادشاه به کاترین علاقهمند شده و کاترین را تشویق می کند تا با پادشاه وارد یک رابطه عاشقانه شود، اما کاترین دوست ندارد با پادشاه ازدواج کند. در عوض، او به جست علاقهمند شده است.
کاترین به همراه دوست خود مارگارت در مهمانی چای پادشاه حضور می یابند. جست خود را به آن ها معرفی می کند، و طوری وانمود می کند که هرگز پیش تر کاترین را ملاقات نکرده است. جست در مراسم مهمانی به کاترین بیشتر نزدیک می شود و مدام با او بگو بخند می کند. پس از مهمانی، هر دو پنهانی به خانه کلاه دوز دیوانه می روند. آن ها در یک مهمانی شلوغ شرکت می کنند، جایی که مهمانان به ترتیب باید با تعریف لطیفه و نمایش یکدیگر را سرگرم کنند.
هنگامی که جابرووک به مهمانی یورش می برد، مراسم مهمانی به هم می ریزد. جست و کلاه دوز مهمانان را فراری می دهند. کاترین به خانه باز می گردد و همه چیز را برای مری آن تعریف می کند. مری آن به او می گوید که باید با جست وارد یک رابطه عاشقانه شود. با این حال، جست به کاترین هیچ گونه پیشنهاد رسمی برای ازدواج نمی دهد و هم چنان پادشاه از کاترین خواستگاری می کند. کاترین درباره احساسات خود جایی سخن نمی گوید زیرا نمی خواهد کار و شغل جست را به خطر بیاندازد و یا والدین خود را ناراحت کند.
در تئاتر، پادشاه و جست برای رسیدن به کاترین به رقابت می پردازند. جابرووک دوباره به مراسم هجوم می آورد، و کاترین از شمشیر جادویی ورپال که از یکی از کلاه های کلاه دوز دیوانه بیرون آورده، استفاده می کند تا جابرووک را بترساند. پادشاه تحت تاثیر شجاعت او قرار گرفته و جست به زخم های کاترین رسیدگی می کند. کاترین متوجه می شود که جست یک دلقک و کار او صرفا سرگرم کردن مردم نیست، بلکه ملکه سفید او را به یک مأموریت مخفی فرستاده تا قلب ملکه سرخ را تصاحب کند و به جنگ میان ملل خود پایان دهد. سپس، جست اعتراف می کند که عاشق کاترین شده و دیگر نمی خواهد ماموریت خود را تکمیل کند.
پس از بازگشت هر دو به شهر، جست به جرم ربودن کاترین دستگیر می شود. او اجازه نمی دهد کاترین از او دفاع کند، چرا که دوست ندارد کاترین شهرت خود را از دست بدهد. جست با استفاده از جادو خودش را به یک پرنده تبدیل کرده و از مهلکه فرار می کند، اما پادشاه سوگند می خورد که او را پیدا کند. سپس، پادشاه به کاترین پیشنهاد ازدواج می دهد و کاترین پیشنهادش را می پذیرد، چرا که گمان می کند دیگر جست هرگز باز نمی گردد.
در جشن ازدواج کاترین با پادشاه، جست با چهره ای متفاوت حاضر می شود. او به کاترین می گوید که او یک نقشه حساب شده دارد که می تواند به جنگ خاتمه داده و این بار برای همیشه کنار یکدیگر زندگی کنند. کاترین با او موافقت می کند.
پیتر، یک مرد برجسته و سرشناس در شهر، افشا می کند که با استفاده از سحر و جادو همسرش را به جابرووک تبدیل کرده و او مسئول تمام حملات است. پیتر، مری آن را زندانی می کند، کاترین و جست نیز برای نجات او درنگ نمی کنند، اما در این بین جست هنگام نبرد کشته می شود. کاترین که زیر بار غم و اندوه کمر خم کرده، برای عزاداری به خانه باز می گردد و برای این که از پیتر انتقام بگیرد، تصمیم می گیرد با پادشاه ازدواج کند.
کاترین که احساس انتقام و خشم او را فرا گرفته، در روزهای قبل از عروسی از دوستان و خانواده اش فاصله می گیرد. او قلب و احساساتش را برای همیشه سر می برد، زیرا جست مرده است و او دیگر نیازی به احساسات ندارد. در نهایت، کاترین با استفاده از نفوذ خود در دربار، برای دستگیری و اعدام پیتر نقشه می ریزد. این نقطه آغاز تبدیل شدن کاترین به همان ملکه سنگدل و خونخواری است که در آلیس در سرزمین عجایب او را خیلی خوب می شناسیم.
“What Gregory Maguire did for the Wicked Witch, Meyer does for Lewis Carroll’s Queen of Hearts, tracing her arc from a teen with dreams of owning a bakery into a murderous madwoman.”—People magazine
کاترین هم تنها یک دختر عادی است با امیدها و آرزوهایش. در جامعه کاترین چنین انتظار می رود که امید و آرزوهای هر دختری صرفا به ازدواج با بهترین و ثروتمندترین مرد منتهی شود. اما کاترین عقیده دیگری دارد. اگرچه والا مقام ترین مجرد قلمرو به کاترین علاقهمند است و این خود یک فرصت ایده آل به شمار می رود، کاترین بیشتر دوست دارد به صورت حرفه ای به پخت و پز نان و شیرینی روی آورد. او و دوست خود قصد دارند تا یک مغازه شیرینی پزی باز کنند، اما باید راهی برای تامین سرمایه و همچنین تثبیت جایگاه خود در جامعه پیدا کنند، آن هم در جامعه Kingdom of Hearts که تمام هنجارهای اجتماعی برگرفته از هنجارهای دوره ویکتوریا است، جایی که همچنین جادو بخش مهمی از زندگی روزمره به شمار می رود و تمام رویاها و خواب های کاترین به حقیقت می پیوندد و شاه بسیار مشتاق است که کاترین را به عنوان ملکه خود برگزیند.
کاترین باید با مشکلات و مسائل بسیاری دست و پنجه نرم کند. او می بایست درباره احساسات خود نسبت به جست، عدم توانایی اش در پس زدن تقاضای احمقانه پادشاه برای ازدواج با او و از همه مهم تر، راضی نگه داشتن پدر و مادرش تصمیم درستی بگیرد. این مسائل کاترین را بسیار سرخورده و مستاصل کرده است. اما مانند تمام داستان های فانتزی، همیشه یک پیشگویی وجود دارد و حتی دگرگون ساختن سرنوشت کسی به خواست و اراده فرد والا مقامی چون پادشاه یا فرد شجاع و بی باکی مانند کاترین نمی تواند تاثیر بسزایی در مسیر سرنوشت و تقدیر افراد داشته باشد. بنابراین، به نظر می رسد همه چیز باید مسیر عادی خود را طی کند.
رمان سنگدل جهان دیگری را بر جهان آشنایی که از ماجراجویی های آلیس می شناسیم، بنا می نهد. عبارات و واژه های بسیاری در داستان وجود دارد که به طور مبهم، مستقیم و یا غیر مستقیم به طنز پردازی یا هجویات لوئیس کارول اشاره دارد. البته ارجاعات ادبی دیگری نیز وجود دارد و یکی از آن ها آشکارتر و روشن تر از همه به اثر کلاغ نوشته ادگار آلن پو اشاره می کند. عناصر تاریک موجود در داستان به نحوی با روند دگرگونی شخصیت ها و فضا سازی هم گام و هماهنگ است. در داستان، تقدیر به شکل سه خواهر نشان داده شده که در یک دیوار پنهان هستند و مدام برای شخصیت های اصلی داستان پیشگویی می کنند. کلاه دوز دیوانه به ظاهر شخصیتی زننده اما آن قدر از هوش و ذکاوت برخوردار است که برای رسیدن به جنون و دیوانگی کافی باشد!
با این که داستان از همان ابتدا سرنوشت و تقدیر کاترین را برملا می کند، اما زندگی او یک زندگی عادی و آشنا نیست. در داستان آلیس در سرزمین عجایب، او شرورترین آدم قلمرو است و تمام نیروی خود را برای کشتن آلیس و یا هر مزاحم دیگری به کار می گیرد. همان طور که کارول خود گفته است، او مجموعه عواطف و اغراضات غیرقابل کنترل است، نماد خشم کورکورانه و بی هدف!
نویسنده در همان آغاز داستان توصیف لوئیس کارول از ملکه شرور را بازگو می کند. نویسنده یادآوری می کند که شخصیت اصلی داستان، کاترین، همان ملکه سنگدل و بی رحمی است که از دوران کودکی با آن آشنا هستیم؛ زنی دیوانه که در آتش خشم خود می سوزد و همیشه سودای قتل و کشتار در سر دارد. با این حال، تمام آن چه که کاترین می خواهد، عشق و محبت است. او هرگز به دنبال رسیدن به قدرت نیست و حتی فکرش را هم نمی کند یک روز بخواهد ملکه قلمرو باشد؛ همین، به نوبه خود غم انگیز ترین جنبه داستان ماریسا مه یر می باشد.
ماریسا مه یر (متولد 19 فوریه 1984) یک رمان نویس آمریکایی است. نخستین رمان او با نام سیندر، در سال2012 منتشر شد. این رمان نخستین شماره از سری داستان ها و مجموعه رمان های تاریخ قمری است.
مه یر در تاکومای واشنگتن متولد شد و در دانشگاه پاسفیک لوتران در رشته نویسندگی خلاق به تحصیل پرداخت. قبل از نوشتن سیندر، مه یر به مدت پنج سال به عنوان ویراستار کتاب مشغول به کار شد و فن فیکشن Sailor Moon را با نام ادبی آلیسیا بلید منتشر ساخت. در مصاحبه ای با "The News-Tribune"، او گفت که نوشتن فن فیکشن به او کمک کرد تا مهارت نویسندگی خود را تقویت کند و نیز بیاموزد که چگونه درباره آثار خود نقد و بازخوردهای سازنده دریافت کند.
مه یر در مسابقه ملی رمان نویسی ماه در سال 2008 با یک داستان درباره گربه چکمه پوش با مضمونی آینده نگر حاضر شد و همین او را مشتاق به ورود به عرصه نویسندگی حرفه ای کرد. تاریخ قمری مجموعه ای با چهار رمان است که براساس داستان های سیندرلا، شنل قرمزی، راپونزل و سفید برفی نوشته شده است. کتاب نخست با نام سیندر، یکی از رمان های پرفروش نیویورک تایمز است. در کل، مجموعه رمان های تاریخ قمری کتاب شماره یک پر فروش نیویورک تایمز و USA Today و Publishers Weekly بوده است.
در سال 2013، مه یر با نشر Feiwel & Friends برای چاپ دو کتاب در رده سنی نوجوانان (یکی) با اقتباس از سری داستان های آلیس در سرزمین عجایب، یک قرارداد منعقد کرد. اولین کتاب، با نام سنگدل Heartless در سال 2016 منتشر شد و توانست بازخوردهای مثبت منتقدین و نشریات معتبری چون وال استریت ژورنال و لس آنجلس تایمز را به دست آورد. سپس، پابلیشرز ویکلی Publishers Weekly اعلام کرد که مه یر در حال کار بر روی یک مجموعه داستان ابرقهرمانی است. مه یر کتاب ابر قهرمانی خود را با عنوان Renegades در پاییز سال 2017 منتشر کرد.