معرفی کتاب The Hate U Give از Angie Thomas
کتاب رمان نفرتی که میکاری The Hate U Give اثر انجی توماس Angie Thomas
شاید زمانی که دختر سیاه پوست بیست و نه ساله آمریکایی اهل میسیسیپی به فکر نوشتن اولین رمانش افتاد حتی روحش هم خبر نداشت که این رمان قرار است طوفانی به پا کند و مانند ماشین درو جوایز معتبری چون بهترین رمان سال 2017 در سایت گودریدز، جایزه اودیسه 2018، برنده جایزه میشل ال پرینتز در سال 2018، نامزد دریافت جایزه لوس آنجلس تایمز 2017، نامزد دریافت جایزه لینکون، برنده بهترین کتاب بوستن گلوب 2017، جایزه برترین کتاب 10سال اخیر در سایت گودریدز 2018، و ده ها جایزه معتبر دیگر را درو کند. این رمان موفق شد در یک ماه نخست یکصد هزار نسخه فروش کند ، بیش از پنجاه هفته در صدر پرفروشترین های نیو یورک تایمز بماند، به 30 زبان دنیا ترجمه شود و نظرات بسیار مثبتی حتی از سخت گیر ترین منتقدین دریافت کند.اثری که با گرفتن هشت ستاره که بیشترین امتیاز ممکن است نامزد دریافت جایزه کتاب ملی آمریکا شده است. خانم ها آقایان با ما باشید تا در این پست همه چیز را در خصوص رمان خارق العاده The Hate You Give نوشته Angie Thomas ببینیم و بخوانیم.
سال 2009 یک دختر دانشجوی سیاه پوست رشته نویسندگی خلاق در دانشگاه Belhaven که به شدت تحت تاثیر اتفاق معروف تیر اندازی پلیس به Oscar Grant سیاه پوست بود، شروع به نوشتن مقاله ای در این خصوص کرد. کم کم پروژه کوچش شروع به رشد و باور شدن کرد، اگر چه پس از فارغ التحصیلی برای مدتی موقتی آن را کنار گذاشت اما هیچگاه به طور کامل آن را از یاد نبرده بود. به قول خودش: "میخواستم مطمئن شوم که هیچ خشمی در کارم نیست و حتی توانسته ام عشق را چاشنی آن کنم" اما مرگ اشخاص مختلفی چون مایک بران، تمیر رایس و سندرا بِلند دوباره او را به نوشتن رمانش تشویق کرد. پس از کشته شدن شخص دیگری به نام توپک شَکیر به یاد بی گناهانی که با قدرت عدالت کشته شده بوند نام رمانش را LIFE THUG گذاشت اما بعد ها آن را به THUG یا همان The Hate U Give تغییر داد.
در سال 2015 توماس به ناشرینی که به کتب زندگی سیاه پوستان علاقه داشتند در توییتر پیام داد و در فوریه 2016 هارپر کولینز حق نشر این کتاب را خرید و یک ماه بعد کمپانی قاکس 2000 حق نشر فیلم را از این رمان خریدند. این رمان 464 صفحه ای در 28 ام فوریه سال 2017 منتشر شد و در همان ماه اول موفقیت وحشتناکی را به دست آورد.
نوجوان شانزده ساله ای به نام استار کارتر میان دو دنیا معلق است. یکی محله فقیر نشین خود به نام گاردن هایتز و دیگری مدرسه شخصی و مرفح سفید پوستان به نام ویلیامسون پرپ. پس از اینکه پلیس یک مهمانی کوچک را بهم می زند دوست دوران بچگی و بهترین دوستش خلیل، او را با ماشین به خانه می رساند. در راه یک افسر پلیس سفید پوست ماشین آنها را نگه می دارد، افسر به خلیل که یک پسر آفریقایی آمریکایی است دستور می دهد از ماشین خارج شود، در حالی که خلیل بیرون ماشین ایستاده درب ماشین را باز می کند تا ببیند حال استار چگونه است اما ناگهان افسر پلیس سه تیر به خلیل شلیک می کند و او را به قتل می رساند.
داستان مرگ خلیل تبدیل به یک اخبار ملی می شود. بیشتر راسنه ها خلیل را یک قاچاقچی موارد معرفی می کنند و از افسری که او را کشته تقدیر و تشکر می کنند. اما عده ای ایمان دارند که او بی گناه بوده است. بسیاری به خیابان ها می ریزند و دست به تظاهرات می زنند. پلیس و گنگستر های مختلف سعی می کنند استار و خانواده او را تهدید کرده و آنها را بترسانند. همه می خواهند بدانند حقیقت چیست؟ اما تنها یک نفر است که حقیقت را می داند.
بخشی از متن کتاب
It’s not smart to make a sudden move.Khalil does. He opens the driver’s door.“You okay, Starr—” Pow! One. Khalil’s body jerks. Blood splatters from his back. He holds on to the door to keep himself upright. Pow! Two. Khalil gasps. Pow! Three. Khalil looks at me, stunned. He falls to the ground. I’m ten again, watching Natasha drop. An earsplitting scream emerges from my gut, explodes in my throat, and uses every inch of me to be heard. Instinct says don’t move, but everything else says check on Khalil. I jump out the Impala and rush around to the other side. Khalil stares at the sky as if he hopes to see God. His mouth is open like he wants to scream. I scream loud enough for the both of us. “No, no, no,” is all I can say, like I’m a year old and it’s the only word I know. I’m not sure how I end up on the ground next to him. My mom once said that if someone gets shot, try to stop the bleeding, but there’s so much blood. Too much blood. "No, no, no.” Khalil doesn’t move. He doesn’t utter a word. He doesn’t even look at me. His body stiffens, and he’s gone. I hope he sees God. Someone else screams. I blink through my tears. Officer One-Fifteen yells at me, pointing the same gun he killed my friend with.I put my hands up
صفحه خرید کتاب
"نفرتی که میکاری" زیر ذره بین
بدون شک اگر نگوییم این رمان بهترین رمان سال 2017 است پس قطعا در میان 5 انتخاب اول خواهد بود. اثری که بسیاری از منتقدین و نویسندگان مطرح جهان جملاتی تحسین برانگیز به این اثر بی بدیل داده اند. نگاهی به برخی از نظرات این نویسندگان و منتقدین بیندازیم:
نویسنده | نظر |
جیسون رینولدز | همچنان که با خشونت پلیس و نژاد پرستی مبارزه می کنیم کتاب نفرتی که میکاری مانند توپ جنگی و ادبی به کمکمان می شتابد. کاملا محسور کننده است! |
جان گرین نویسنده کتاب بخت پریشان | انجی توماس رمانی درخشان، خیره کننده و میخکوب کننده نوشته است که بعد ها به عنوان اثر کلاسیک زمان ما شناخته خواهد شد. |
بِکی آلبرتالی | به طرز بی پروانه و صادقانه ای نوشته شده. همه باید این کتاب را بخوانند |
آدام سیلورا | شاید این رمان آخرین امید ما برای تغییر باشد. از این نبرد سخت برای عدالت ر.ی برنگردانید، با استار به پا خیزید |
مجله Booklist | صورتی شگفت از واقعیت! |
مجله Kirkus | این داستان ضروری و مهم است! |
همین جوایز ریز و درشت و این نظرات مثبت باعث شد که کمپانی فاکس 2000 پیشنهاد ساخت فیلم این رمان را بدهد و پس از بستن قرارداد سریعا کار تهیه فیلم شروع شد و جرج تیلمن و آماندا استنبرگ به پروژه اضافه شدند. این فیلم در نوزدهم اکتبر 2018 روانه بازار شد و نظرات مثبتی را دریافت کرد. اما شالوده رمان به خشونت و نژاد پرستی بر علیه سیاه پوستان افریقایی در ایالات متحده باز می گردد. داستان با قلم شیوا و گیرای توماس مرگ، زندگی و عشق را طوری به هم می بافد که ندای انسانیت، عدالت و مساوات در خط به خط آن مشهود است. این رمان صدای تمام زجرهایی است که انسان ها تنها به خاطر رنگ پوست بر هم نوعان خود تحمیل کرده اند.
قلم انجی توماس به هیچ عنوان ادبی و سنگین نیست، چون نویسنده اصلا در گیر و دار نوشتن متن زیبای ادبی نیست چون به قول خودش: "قصد داشتم این داستان را برای کسانی بنویسم که بسیاری از این خشونت ها و مشکلات را می بینند و خود را جای آنها قرار می دهند. برای همین داستان را از نگاه دختر معصوم 16 ساله ای روایت کردم چون احساس می کردم این داستان از زبان این دختر بهتر می توان قابل درک باشد."
متولد 1988 در آمریکا، جکسون می سی سی پی. او در نزدیکی محل زندگی اش شاهد صحنه ای بود که به قول خودش هیچگاه از یاد نخواهد برد. زمانی که شش سال بیشتر نداشت با چشمان خودش شاهد تیر خوردن قتل یک سیاه پوست بود. این اتفاق او را به شدت شوکه کرد. پس از این اتفاق مادرش به او فهماند که زندگی آن دنیای گل و بلبلی که در انیمیشن های دیزنی نشان داده شده نیست، دنیا پر از بی عدالتی و جهل و ظلم است. از آن روز تنها دختر مادرش است تصمیم گرفت که مسیر زندگی اش را تغییر دهد. توماس مدرک لیسانس هنر را از کالج خصوصیه Belhaven در رشته نویسندگی خلاق گرفت. به گفته خودش نخست کتابی را نوشت و سپس آن را بازنویسی کرد اما بعدا تصمیم گرفت کتاب دیگری بنویسد. اینگونه شد که رمان "نفرتی که تو می کاری" را نوشت. توماس از دوران کودکی دغدغه ای جز نژاد پرستی نداشت. در مصاحبه ای که با نشریه گاردین داشت می گوید: "زمانی که جوان تر بودم، فکر می کردم تیر اندازی به مردم بخشی طبیعی از زندگی طبیعی است. بارها صحنه تیر اندازی در دوران کودکی دیده ام اما این مادرم و کتاب ها بودند که به شدت به من کمک کردند. کودکان زیادی هستند که فکر می کنند خشونت امری طبیعی است. به یاد دارم که نویسنده ای گفت که ما اهل قلمان این فرصت را داریم که در زندگی آیینه ها و پنجره ها را به وجود بیاوریم. "
زمانی که توماس جوان تر بود تا قبل از آشنایی با کتاب ها به هیپ هاپ علاقه بسیاری داشت. به گفته خود او هیپ هاپ بهترین ابزار اعتراضی بود که می شناخت، وسیله ای بود که مانند توپاک رپر و بازیگر معروف صدای اعتراض خود را به گوش دیگران برساند.
صفحه خرید محصول