معرفی کتاب

معرفی کتاب Slaughterhouse-Five

کتاب سلاخ خانه شماره پنج Slaughterhouse-Five اثر کرت وانه گت Kurt Vonnegut

***

New York Times Bestseller

Nominated for Best-Novel Nebula and Hugo Awards

***

”  جان بخشی به هیچ هنری بدون اندکی رقص با مرگ ممکن نیست! ”

« سلاخ خانه شماره پنج » یک رمان علمی تخیلی و ضد جنگ می باشد که توسط نویسنده آمریکایی « کرت وانه گت » نوشته شده است. « سلاخ خانه شماره پنج »  یکی از مشهورترین آثار پست مدرن قلمداد می شود که داستان آن در زمان جنگ جهانی دوم و روایت کننده ماجراهای سربازی آمریکایی به نام « بیلی پیلگریم » و سفرهای عجیب و غریب او در زمان است. یکی از مهم ترین وقایع رمان، بمباران « درسدن » است، که این خود بر اساس تجربه « وانه گت » و حضورش در آن زمان می باشد. « سلاخ خانه شماره پنج » تا حدودی خودزندگی نامه و از تاثیرگذارترین و محبوب ترین آثار « وانه گت » به شمار می رود.

از سال 1969 تاکنون، تمام نقدها و بازخوردهای « سلاخ خانه شماره پنج » مثبت بوده است. « سلاخ خانه شماره پنج » نخستین رمان « وانه گت » بود که به موفقیت تجاری رسید و به مدت شانزده هفته در جایگاه چهارم فهرست پر فروش های « نیویورک تایمز » قرار گرفت. همچنین، این رمان فینالیست جوایز معتبر و پرآوازه « نبیولا » و « هوگو » شد که با اندکی اختلاف رقابت را به اثر قابل ستایش « دست چپ تاریکی » اثر « اورسولا لوگویین » واگذار کرد. در سال 1988، « کتابخانه مدرن »، رمان « سلاخ خانه شماره پنج » را در جایگاه یازدهم فهرست صد کتاب برتر انگلیسی زبان قرن بیستم جای داد. همچنین، « سلاخ خانه شماره پنج » در فهرست صد کتاب برتر انگلیسی زبان نوشته شده از سال 1923 تا به امروز، مجله تایم قرار گرفت.

این کتاب به عنوان یک اثر برجسته پست مدرن و متافیکشن طبقه بندی شده است. فصل اول کتاب به سبک یک مقدمه و درآمد نوشته شده که در اصل به چگونگی نوشتن رمان می پردازد. راوی رمان را با ماجرای حضورش در « درسدن » و اندکی اصرار بر واقعی بودن رویدادهای کتاب آغاز می کند. او خود و کتاب را معرفی کرده و انگیزه اش برای نوشتن را توضیح می دهد. راوی در همان آغاز ماجرای کتاب را شرح داده و فصل نخست را نیز با گفت و گو درباره شروع و پایان رمان، تمام می کند! داستان اصلی از فصل دوم آغاز می شود، البته نمی شود گفت که فصل نخست نیز داستان محسوب نمی شود. تکنیک به کار گرفته شده برای نوشتن کتاب، یکی از ویژگی های اصلی آثار پست مدرن است. روایت کتاب غیرقابل اتکا و بریده بریده است و داستان از دیدگاه « بیلی » پیش برده می شود. روایت های پراکنده و بخش بخش از ویژگی های اصلی و منحصربفرد آثار « وانه گت » است.

خلاصه رمان سلاخ خانه شماره پنج Slaughterhouse-Five

روایت داستان غیرخطی است، و رویدادها از طریق فلش بک (و یا سفر در زمان) توسط یک راوی غیر قابل اتکا توضیح داده می شود. راوی داستان « بیلی پیلگریم » را بازگو می کند و معتقد است که او در باغ وحش بیگانه ها زندانی بوده و در زمان نیز سفر کرده است.

« بیلی پیلگریم »  سرباز ارتش ایالات متحده در جنگ جهانی دوم است. او اصلا خوب آموزش ندیده و مدام از میدان جنگ می گریزد و حتی برای نجات خودش نیز حاضر به انجام کاری نیست. او مخالف جنگ است و در سال 1944 توسط آلمانی ها در طول جنگ اسیر می شود. او حتی در طی رشته رویدادهایی تا یک قدمی مرگ نیز می رود. قبل از اینکه آلمان ها « بیلی » را بگیرند، او با « رولاند وری »، یک وطن پرست، جنگ طلب و قلدر ملاقات می کند که مدام به سربازان انرژی داده و روحیه مبارزه طلبی شان را تقویت می کند. زمانی که « رولاند » نیز اسیر می شود، آلمانی ها همه چیز از جمله چکمه هایش را هم مصادره می کنند. در نهایت، « رولاند »، در « لوکزامبورگ » می میرد. او پیش از مرگ خود شخصی به نام « لازارو » را متقاعد می کند که « بیلی » مسئول مرگ وی بوده و باید مجازات شود. « لازارو » قول می دهد انتقام مرگ « رولاند » را با کشتن « بیلی » بگیرد، زیرا به ظن او انتقام شیرین ترین اتفاق در زندگی است.

در این لحظه، « بیلی » در زمان گم شده و فلش بک هایی به زندگی قبلیش زده می شود. « بیلی » و دیگر زندانیان توسط آلمانی ها به « لوکزامبورگ » منتقل می شوند. در سال 1945، آلمانی ها زندانیان را به « درسدن » می برند تا در اردوگاه های کار از آنان بیگاری بکشند. آلمانی ها « بیلی » و دیگر زندانیان را در یک سلاخ خانه خالی به نام « سلاخ خانه شماره پنج » در شهر « درسدن »، اسکان می دهند. در طول بمباران گسترده متفقین، نگهبانان آلمانی به اتفاق اسیران جنگ در یک انبار مخفی می شوند. همین اقدام آنها را در زمره بازماندگان اندک بمباران 13 تا 15 فوریه 1945 قرار می دهد. بعد از روز V-E در ماه مه 1945، « بیلی » به ایالات متحده منتقل می شود و در ژوئیه 1945 بازنشسته می شود.

« بیلی » با علائمی شبیه به اختلال استرس پس از آسیب روانی بستری شده و تحت مراقبت قرار می گیرد. مردی با نام « الیوت رزواتر » او را با رمان های علمی تخیلی یک نویسنده به نام « کیلگور ترون » آشنا می کند. پس از مرخص شدن، « بیلی » با « والنسیا مربل » ازدواج می کند. در سال 1947، اولین فرزند « بیلی » و « والنسیا »، « رابرت » متولد می شود. دو سال بعد نیز دخترشان « باربارا » به دنیا می آید. در شب عروسی « باربارا »، « بیلی » توسط یک سفینه فضایی بیگانه به اسارت گرفته شده و به یک سیاره بسیار دور از زمین به نام « ترالفامادور » برده می شود. « ترالفامادور » چهار بعد دارد و به طور همزمان تمام نقاط در محدوده فضا و زمان را می توان مشاهده کرد.

در « ترالفامادور » ، « بیلی » در یک باغ وحش گنبدی شکل به نمایش گذاشته می شود؛ گنبد نمود یک خانه را بر روی زمین دارد. کمی بعد، « ترالفامادورها » یک ستاره سینما به نام « مونتانا » را می ربایند، کسی که گمان می شد ناپدید شده و خود را در اقیانوس آرام غرق کرده است. آنها قصد دارند او را با « بیلی » هم بستر کنند. او و « بیلی » خیلی زود عاشق یکدیگر شده و صاحب یک فرزند نیز می شوند. بدون درنگ، « بیلی » به زمین بازگردانده می شود.

در سال 1968، « بیلی » و یک کمک خلبان تنها بازماندگان سقوط هواپیما هستند. « والنسیا » بر اثر مسمومیت مونوکسید کربن در حین رانندگی و رفتن برای ملاقات « بیلی » در بیمارستان می میرد. « بیلی » در بیمارستان با « برتامام رومفورد »، استاد تاریخ دانشگاه هاروارد، هم اتاق است. آنها درباره بمب گذاری « درسدن » صحبت می کنند، که « برتامام » ادعا می کند، با وجود تلفات زیاد غیرنظامی ها و ویرانی شهر، کاری بس درست و به جا بوده است.

دختر « بیلی »، او را به « الیوم » می برد. اما « بیلی » فرار کرده و به « نیویورک » می رود. در میدان « تایمز » او از یک فروشگاه کتاب های پورنو بازدید می کند. « بیلی » کتاب های « کیلگور تروت » را خریداری کرده و آنها را می خواند. بعد از ظهر، هنگامی که او در حال گفت و گو در مورد سفر خود به « ترالفامادور » در یک برنامه رادیویی است، از استودیو اخراج می شود. او به اتاق هتل خود باز گشته و به خواب عمیقی فرو می رود و دوباره با سفر در زمان به سال 1945 به « درسدن »، باز می گردد.

با توجه به غیر خطی بودن روایت، داستان زندگی « بیلی » به طور بخش بخش در طول کتاب آورده شده است. پس از اخراج شدن از برنامه رادیویی، « باربارا » مانند یک بچه با « بیلی » برخورد کرده و اغلب او را تحت نظر می گیرد. در سال 1976، « بیلی » در یک سخنرانی در یک استادیوم بیسبال خبر از مرگ زودهنگام خود می دهد. پس از این ماجرا، او توسط یک جانی، « لازارو »، مورد ضرب گلوله قرار گرفته و در دم می میرد.

جرعه ای از رمان سلاخ خانه شماره پنج

When the bombers got back to their base, the steel cylinders were taken from the racks and shipped back to the United States of America, where factories were operating night and day, dismantling the cylinders, separating the dangerous contents into minerals. Touchingly, it was mainly women who did this work. The minerals were then shipped to specialists in remote areas. It was their business to put them into the ground, to hide them cleverly, so they would never hurt anybody ever again.backwards by Billy, the story went like this: American planes, full of holes and wounded men and corpses took off backwards from an airfield in England. Over France, a few German fighter planes flew at them backwards, sucked bullets and shell fragments from some of the planes and crewmen. They did the same for wrecked American bombers on the ground, and those planes flew up backwards to join the formation.

صفحه خرید کتاب

شخصیت های اصلی Major Characters

راوی:

در طول داستان به نظر راوی گمنام باقی می ماند، اما گاهی اوقات نیز در داستان ورود کرده و خود را مسبب یک اتفاق یا یک رویداد خاص در داستان معرفی می کند.

بیلی پیلگریم:

یک سرباز آمریکایی پریشان حال که خانه و کاشانه اش در « الیوم » است. در طول جنگ جهانی دوم، او به عنوان اسیر جنگی در « درسدن » مشغول به بیگاری می شود و از بمباران متفقین نیز جان سالم به در می برد. در طول داستان، او مدام در زمان سفر می کند و رویدادهای آینده و گذشته زندگی خود را بازگو می کند.

ترالفامادورها:

موجودات بیگانه و فضایی با چشم های سبز که هیکلی مانند چاه باز کن های توالت دارند. آنها « بیلی » را می دزدند و درباره رابطه زمان و جهان، سرنوشت و ماهیت مرگ به او حقایقی را افشا می کنند.

والنسیا مربل:

همسر « بیلی » و مادر « رابرت » و « باربارا ». بین او و « بیلی » یک شکاف عاطفی وجود دارد. « والنسیا » در طی یک سانحه رانندگی و مسمومیت با منوکسید کربن کشته می شود.

رولاند وری:

مردی ضعیف و رویا پرداز که چندین بار جان « بیلی » را نجات می دهد. او در اواخر زندگی خود، « بیلی » را مسئول تمام اتفاقات و زندگی ذلت بارش معرفی می کند.

پائل لازارو:

فردی شرور که قسم می خورد وصیت « رولاند » را عملی کند و « بیلی » را به سزای اعمالش برساند. در آخر داستان، او این کار را عملی کرده و « بیلی » را با یک اسلحه لیزری به قتل می رساند.

کرت وانه گت Kurt Vonnegut

« کرت وانه گت » (2007 – 1922) نویسنده مشهور آمریکایی است. در حرفه نویسندگی پنجاه ساله خود، « کرت وانه گت » چهارده رمان، سه مجموعه داستان کوتاه، پنج نمایشنامه و پنج اثر غیر داستانی منتشر کرد و برخی مجموعه های دیگر نیز پس از مرگش منتشر شد. مشهورترین رمان او « سلاخ خانه شماره پنج » (1969) است. رمانی که با طنز تاریک خود جنگ و شرایط اسف بار انسانیت را به باد انتقاد می گیرد.

« کرت وانه گت » در سال 1952 اولین رمان خود را، با عنوان « پیانوی خودنواز » منتشر کرد که با وجود نقدها و بازخوردهای مثبت، نتوانست به موفقیت تجاری خوبی دست یابد. پس از آن، « وانه گت » رمان های بسیاری را مانند « گهواره گربه » (1963) و « خدا شما را حفظ کند، آقای رزواتر » (1964) منتشر کرد که تا حدودی نیز به موفقیت قابل قبولی دست یافتند. اما موفقیت اصلی او به لحاظ تجاری با چاپ رمان « سلاخ خانه شماره پنج » به دست آمد که نقدهای مثبتی نیز دریافت کرد و نامزد دریافت جوایز « هوگو » و « نبیولا » نیز شد. به خاطر جنگ آمریکا و ویتنام و داستان و درون مایه ضد جنگ رمان « سلاخ خانه شماره پنج »، استقابل خوبی در عرصه ملی و بین المللی از کتاب به عمل آمد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا