«سی سالگی» با سلامتی | روح سالم در بدن سالم
چند هفته پیش داشتم خود را در آینه نگاه میکردم. به نظرم آمد پوستم کمی کدر شدهاست. غیر از آن بهخاطر فشار کار و در خانهماندن، اضافه وزن پیدا کردهام. یک ماه اخیر مدام از بیرون غذا سفارش داده بودم و پیک رستوران دیگر مرا میشناخت. همیشه موقع تحویل دادن غذا، چند دقیقهای میایستاد و با من خوش و بش میکرد. از سردی و گرمی هوا میگفت تا بالا رفتن قیمت دلار و مابقی داستانهای روزمزه. یادم است آن روز که انتخابات آمریکا بود، آنقدر دم در ایستاد و با من حرف زد که یادش رفت برای چه به آنجا آمده بود. آخر سر هم بعد از خداحافظی، دکمه آسانسور را فشار تا برود که من صدایش کردم و گفتم غذایم را هنوز ندادهاست. فکر میکنم در این روزهای قرنطینه و کم شدن دیدارها، هر دویمان دلمان کمی حرف زدن میخواهد. برای او غذا بهانهایست تا بیاید و چند دقیقهای با من حرف بزند. دروغ چرا! من هم از همصحبتی با او لذت میبرم.
تا همین دو سال پیش نه خیلی حرفهای، اما در حد آماتور میدویدم یا هرزگاهی کوهنوردی میکردم. آخر هفتهها با دوستانم قرار میگذاشتم دم توچال و بعد از خوردن یک صبحانه حسابی و قهوه، راهی کوه میشدیم. تا «کلکچال» میرفتیم و نزدیک غروب که میشد، بعد از گرفتن چند عکس دسته جمعی، برای برگشتن به پایین خودمان را جمع و جور میکردیم. کوهنوردی مرا ملزم میکرد غذاهای سبکتر و سالمتر مصرف کنم. یک دوستی هم داشتیم که لیدر تور بود و ید طولایی در طبیعتگری و کوهنوردی داشت. همان یک رفیق باعث شده بود ما بیشتر به تغذیهمان اهمیت بدهیم و موقع بالا رفتن از کوه کمتر غر بزنیم. انرژیاش آنقدر زیاد بود که احساس میکردم ممکن است هرآن مانند یک جت پرواز کند.
چند سال اخیر هم عضو باشگاه کنار محل کارم شده بودم. از محل کارم تا آنجا، پیاده ۱۰ دقیقه راه بود. ساعت ۵ عصر که میشد به شوق رسیدن به تمرین، سریع از دفتر میزدم بیرون و با یک پیادهروی سریع، خودم را به آنجا میرساندم. بعد از ورزش وقتی به خانه میآمدم، غذاهایی میخوردم که پروتئین زیاد و چربی کم داشتند. ورزش کردن برای من مساوی بود با آب بیشتر خوردن، تغذیه سالم داشتن و سرزنده بودن.
در عرض چند دقیقه نگاه کردن در آینه، همه آن روزها در ذهنم مرور شد و فورا تصمیم گرفتم کاری بکنم. به همینخاطر موبایلم را برداشتم و به دوست مربی ورزشم زنگ زدم. بعد از گپ و گفتی کوتاه، برنامه زندگیام عوض شد…
در سی سالگی موضوع سلامتی اهمیت بیشتری پیدا میکند
بعد از آن گفتوگوی خوش یمن با دوست ورزشکارم، کمتر از یک ماه است که ورزش را شروع کردهام. بهصورت میانگین ۳ روز در هفته ورزش میکنم و بههمین خاطر، آقای پیک که هر روز میدیدمش را کمتر میبینم. دلم برای گپ زدن با او تنگ شدهاست، اما تصمیمگرفتهام بیشتر روزها خودم آشپزی کنم. دوری و دوستی!
ورزش کردن مرا مجاب کردهاست روزانه حدود ۸ لیوان آب بنوشم، وعده سبزیجات و پروتئین بیشتری مصرف کنم و البته بهتر بخوابم. چند ماه بود که بهخاطر کم تحرکی، شبها بد میخوابیدم. اما حالا شبها حدود ۷ ساعت خواب باکیفیت دارم. (اگر بخواهم بگویم چقدر بیخوابی برای عملکرد بدن ضرر دارد، شما را ارجاع میدهم به کتاب چرا میخوابیم که برنامه خواب من را زیر و رو کرد).
از آنجایی که مغز حدود ۳۰۰ کالری در روز برای مدیریت مسائل مختلف مصرف میکند، پس با یک برنامه غذایی سالم، این میزان کالری را در اختیارش میگذارم. مدتی بود که برای بهتر کار کردن و کمتر خوابیدن به قهوه اعتیاد پیدا کرده بودم. روزانه حدود ۶ فنجان قهوه میخوردم. قهوه بهخودی خود نوشیدنی مفیدیست، اما مصرف بیش از اندازه آن باعث اختلال در خواب و کارکرد ارگانهای اصلی بدن میشود.
موسیقی، کتاب، فیلم؛ سه عنصر برای زنده ماندن
همه ماجرای سلامتی به ورزش و تغذیه خوب ختم نمیشود. بتهون جملهای دارد که میگوید برای درمان بدبختی و دردهای بشر، دوایی بهتر از موسیقی وجود ندارد.
موسیقی همیشه پاره جدا نشدنی زندگی من بودهاست. البته این روزها بیشتر موسیقی گوش میدهم. به نظرم مغز برای سالم ماندن و درست کار کردن، مانند کالری به موسیقی نیز نیاز دارد.
فیلم و کتاب! این دو جادوی جدا نشدنی از هم که مایه خلاقیت و رشد انسان هستند. به نظرم کسی میتواند در سی سالگی احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد که گوشه چشمی هم به دنیای هنر داشته باشد. زندگی بدون فیلم، کتاب و موسیقی (یا هر اثر هنری دیگری مانند نقاشی)، دار مکافات است!
ذهن سالم در بدن سالم؛ این جمله درست است یا خیر؟
حتما این جمله را از قدیمیها شنیدهاید که «ذهن سالم در بدن سالم است». این جمله یک دروغ نیست! بدون نوشیدن آب کافی، ورزش کردن، تغذیه سالم و خواب کافی، کار کردن روزانه و حتی «فکر کردن»، به کاری زجرآور تبدیل خواهد شد. در سی سالگی مفهوم این جمله را بیشتر میفهمم. بدنم در تمام شرایط بد و خوب همراه من بودهاست. با تمام عصبانیتها، کمخوابیها، استرسها و غذاهای بدکیفیتی که من در طول زندگی به خوردش دادهام ساخته و دم نزده. البته گاهی با نشانههای کوچکی مانند دردهای عضلانی، جوشهای زیر پوستی و طپش قلب، جواب بدیهایی که در حقش کردهام را میدهد. اما اگر بخواهیم واقعبینانه قضاوت کنیم، بین من و بدن من، او همیشه بیشتر صبور بوده و هوای من را داشتهاست.
مادربزرگم همیشه میگوید آدم تا وقتی جوان است فکر میکند برای همیشه جوان میماند و هیچوقت فکر نمیکند روزی قوای جوانیاش کم شود و بدنش به استراحت بیشتر نیاز داشته باشد. من در آستانه سی سالگی به حرف او پی بردهام. نمیشود همینطوری با بدنم بد تا کنم و او هم مثل ۲۰ سالگی هیچ نگوید! این روزها بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارم بیشتر به خودم برسم تا بتوانم بیشتر کار کنم، بیشتر ورزش کنم، بیشتر تفریح کنم و حتی بیشتر لذت ببرم.
معرفی کتاب Wellth به مناسبت «سی سالگی» با سلامتی
یکی از کتابهای مناسب برای آشنا شدن با ابعاد مختلف سلامتی و مراقبت از خود، کتاب Wellth – How to Build a Life Not a Resume است. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در مواقعی از زندگی احساس ناکافی بودن داشته باشید یا مدام زندگی خودتان را با دیگران مقایسه کنید. احساس ناکافی بودن در ابعاد مختلف زندگی مانند مسائل مالی همیشه وجود دارد خواهد داشت. اما مهم این است که ما بهخوبی خودمان را برای زندگی مهیا کنیم و به سلامت روان و جسممان بیشتر از قبل اهمیت دهیم. فرمول ساده این کتاب یک خط است: بخور. حرکت کن. کار کن. باور داشته باش. جستجو کن. نفس بکش. ارتباط برقرار کن. عشق بورز. درمان کن. شکرگزار باش. رشد کن. زندگی کن. بخند.
شما در سی سالگی چگونه از بدن و ذهن خودتان مراقبت میکنید
در سی سالگی چه کارهایی برای سالم ماندن بدنتان انجام میدهید؟ برنامه ورزشی، غذایی و خواب شما چه تغییراتی کردهاست؟ از سی سالگی و اهمیت سلامتی خودتان برای ما بنویسید.