Friend of My Youth
توضیحات کتاب
کتاب دوست جوانی من Friend of My Youth اثر آلیس مونرو Alice Munro
کتاب Friend of My Youth، شامل ده داستان کوتاه از «آلیس مونرو» (Alice Munro)، ملکه سرزمین داستانهای کوتاه است و مجموعهای بسیار جذاب و خواندنی به حساب میآید. داستانهای این کتاب سرشار از رمز و رازهاییست که در قلب انسان وجود دارد اما هیچکس از آن سخن نمیگوید. انسانهایی که در مسیر روزگار، رخدادهای تلخ و شیرین بسیاری را تجربه میکنند و بر اساس آن، مسیر زندگی خود را انتخاب مینمایند.
خلاصه کتاب Friend of My Youth
کتاب Friend of My Youth مجموعهای از داستانهای کوتاه است که حرفهای زیادی برای گفتن دارند. هر کدام از شخصیتهای این داستانها، رمز و رازهای نگفتهای در قلب خود پنهان کردهاند که هرکسی نمیتواند به راحتی آنها را فاش نماید. روند داستان به گونهای پیش میرود که پایان آن غیر قابل پیشبینی است و مخاطب را دچار حیرت و شگفتی میکند. هر کدام از کاراکترها، با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکند تا مسیر سرنوشت را در دست بگیرد. ذهن آنها سرشار از تصمیمات مختلفی است که هرکدام میتواند به کلی زندگیشان را دستخوش تغییرات شگرفی کند.
در یکی از این داستانها میخوانیم که بیوهای در جستجوی یافتن اطلاعاتی از گذشته شوهرش، راهی دهکدهای در اسکاتلند میشود. او در طول این سفر حقایق دردناکی را کشف میکند که هیچگاه فکرش را نمیکرد و در اثر آن حوادثی رخ میدهد که برای مخاطب بسیار جذاب و خواندنی خواهد بود.
در داستان دیگری که از زبان یک راوی بیان میشود، وارد زندگی خانوادهای میشویم که با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکنند. مادر راوی یک معلم است و در یک مدرسه، که در گوشه مزرعهای قرار دارد، تدریس میکند. مزرعه متعلق به خانواده گریوز است که دو دختر به نامهای «فلورا» و «الی» دارد. در ادامه داستان میخوانیم که الی با مردی قرار ازدواج میگذارد اما در اثر حوادثی، ازدواج آنها به تعویق میافتد.
درباره کتاب Friend of My Youth
هرکدام از داستانهای کتاب Friend of My Youth مسیر زندگی افرادی را به تصویر میکشد که تجربیات آنها، سرشار از حرفهای ارزشمندی است که هر انسانی نیاز دارد آنها را بشنود. از آنجایی که هر کدام از این داستانها به صورت کاملاً مختصر بیان شدهاند، به راحتی خوانده میشوند و با مخاطب ارتباط برقرار میکنند.
آلیس مونرو، به قدری در نوشتن داستان کوتاه مهارت دارد که به او لقب ملکه سرزمین داستانهای کوتاه را نسبت دادهاند. در سال 2013، آکادمی سوئد، جایزه نوبل ادبیات را به او اهدا کرد و بدین طریق نام او به عنوان اولین کانادایی برنده این جایزه، ثبت گردید.
«جومپا لاهیری» (Jhumpa Lahiri) نویسنده مشهور آمریکایی درباره آثار آلیس مونرو میگوید: «آثار او مخاطب را دگرگون میکند»
«جاناتان فرانزن» (Jonthan Franzen)، رماننویس و مؤلف مشهور آمریکایی درباره مونرو میگوید: «او یکی از معدود نویسندگانی است که وقتی میگویم داستان، آیین و مذهب من است، نامش در ذهنم تداعی میشود.»
«الیزابت استرات» (Elizabeth Strout)، نویسنده مشهور آمریکایی درباره او میگوید: «قدرتی که او از طریق کلمات روی کاغذ به نمایش میگذارد، بسیار دوستداشتنی و جذاب است.»
داستانهای مونرو دقیقاً بیانکننده زندگی افرادی است که پیرامون ما هستند و هرروز با آنها سروکار داریم. شخصیتهای داستان به قدری با واقعیت تطابق دارند، که مخاطبان میتوانند به راحتی زندگی خود را در این کتابها ببینند و با آنها همذاتپنداری کنند. مهارت این نویسنده کانادایی در نوشتن داستان کوتاه به قدری زیاد است که عدهای معتقدند او کتابخوانهای آمریکای شمالی را با داستان کوتاه آشتی دادهاست. زندگی زنان مختلف در روستاها و شهرهای کانادا، موضوع اصلی اکثر داستانهای مونرو محسوب میشود. مسیر داستانها به گونهای پیش میرود که از لحاظ روحی و روانی برای خوانندگان اثر بسیار تأثیرگذار است و ذهن آنها را تا مدتها مشغول میکند.
عدهای آثار آلیس مونرو را با چخوف و عدهای دیگر با آثار «جین آستین» (Jane Austen) مقایسه میکنند. او در داستانهایش میخواهد به مخاطبان ثابت کند که زندگی افراد از زمان گذشته تاکنون اگرچه دستخوش تغییرات بنیادی شده اما ذات و سرشت آدمها ثابت ماندهاست. اغلب داستانهای مونرو با زبانی ساده و صریح بیان میشوند و با لحنی کنایهآمیز و مزاحطلبانه رخدادهای مختلف را به تصویر میکشند.
آلیس مونرو، درباره نویسنده کتاب Friend of My Youth
آلیس مونرو یکی از مشهورترین نویسندگان داستان کوتاه در دنیا محسوب میشود. او در 10 جولای سال 1931 در کانادا متولد شد. تنها 9 سال داشت که مادرش به بیماری پارکینسون مبتلا شد. در نتیجه او مجبور بود از مادر، خواهر و برادر کوچکترش مراقبت کند. پدرش عاشق کتاب خواندن بود به گونهای که حتی لحظهای نمیتوانست خود را از کتابهایش جدا کند. او با اینکه مرد مهربانی بود یا حداقل سعی میکرد خود را مهربان نشان دهد، هرچند وقت یکبار فرزندانش را کتک میزد. مادر مونرو شخصیت خاصی داشت. او بسیار سختگیر و سلطهجو بود و با هر کسی کنار نمیآمد. همین ویژگی او شرایط زندگی را برای آلیس روز به روز سختتر میکرد. تا اینکه تصمیم گرفت مادرش را ترک کند.
آلیس مونرو در تمام لحظات زندگیاش، همدمی بهتر از نوشتن، پیدا نمیکرد. او از هر فرصتی استفاده میکرد تا کلمات درون ذهنش را در قالب جمله روی کاغذ بیاورد و با این کار تمام وجودش سرشار از آرامش میشد. اما همیشه احساس میکرد ایدههای خوبی برای نوشتن ندارد. تا اینکه کتاب Wuthering Height (بلندیهای بادگیر) که یکی از بهترین کتابهای «امیلی برونته» (Emily Jane Bronte) به حساب میآید، به دستش رسید. این کتاب به او کمک کرد تا مسیر درست نوشتن برایش مشخص شود و راه خود را بیابد. سرانجام در سال 1950 اولین داستانش به نام «ابعاد یک سایه» را منتشر کرد و سپس به ویکتوریا رفت و یک کتابفروشی افتتاح کرد به نام «کتاب مونرو». این کتابفروشی هماکنون نیز مشغول به کار است.
از جمله آثار دیگر این نویسنده میتوان به: Dear Life (زندگی عزیز)، Runaway (فرار)، Lives of Girls and Women (زندگی دختران و زنان)، The View from Castle Rock (دورنمای کاسل راک) ، Something I've Been Meaning to Tell You (میخواستم چیزی بهت بگم)، Who Do You Think You Are (فکر میکنی کی هستی) و The Love of a Good Woman (عشق یک زن خوب) اشاره کرد.