The Sun Also Rises
توضیحات کتاب
کتاب خورشید همچنان میدمد The Sun Also Rises اثر ارنست همینگوی Ernest Hemingway
خلاصه کتاب
کتاب «خورشید همچنان میدرخشد» (The Sun Also Rises) درباره مسافرت گروهی آمریکایی و انگلیسی مقیم فرانسه از «نسل گمشده» (Lost Generation) به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی است. این داستان از زبان فردی روایت میشود که براثر زخمی از دوران جنگ جهانی اول عقیم شدهاست. یک بوکسور یهودی و مردی ثروتمند از دیگر اعضای گروهاند. وجود زنی جذاب در این گروه نیز موجب رقابت و درگیری بین اعضای گروه میشود. حضور یک زن زیبا معمولا در داستانهای همینگوی نوعی ابزار برای تصویر مسائلی مثل عشق، مرگ، زندگی و دنیای مردانه است. موضوعی که وی بارها در آثارش به آن اشاره دارد. همینگوی در این داستان به شکل ماهرانهای تاثیر جنگ را بر افراد و در جامعه را با کلماتی ساده اما پر معنا به تصویر میکشد. با اینکه در این داستان میبینیم که جنگ باعث تضعیف مرد بودن شده اما فقط «جیک» در این رمان نیست که متاثر از این موضوع ناگوار باشد. در حقیقت «همینگوی» تمامی سربازانی را که از جنگ بازگشتهاند را به همین شکل نشان میدهد.
درباره کتاب
کتاب خورشید همچنان میدمد، اولین رمان ارنست همینگوی نویسنده سرشناس و برنده جایزه نوبل ادبی است. داستان این کتاب روایت زندگی روشنفکران و نویسندگان پس از جنگ جهانی اول است. آنچه این کتاب ارنست را با ارزش و متعالی نشان میدهد، توصیف ظریف و بی نقص شخصیتها در دنیایی است که مدام درگیر حوادث میشوند، اما حس میکنند که نیازهای آنان برآورده نیست. شخصیتهای اثر همینگوی در جستجوی مداوم خود برای یافتن لذت و خوشی و همچنین در طلب آرمانهای جدید و جایگزین کردن آنان به جای آرمانهای قدیمی از دست رفته، اشتیاق فراوانی را برای پیوستن به نوعی نظام جهانی نشان میدهند.
درباره نویسنده
ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) متولد 21 جولای 1899 در ایالت ایلینویز چشم به جهان گشود. پدر و مادرش بیشتر اوقات خود را در کلبه ای واقع در شمال میشیگان سپری می کردند و همین مسئله سبب شد تا فرزندشان در آینده به شکار و صید علاقه مند شود. در دبیرستان در قسمت نشریه مشغول به کار شد و بلافاصله پس از فارغ التحصیلی، به روزنامه نگاری پرداخت. حتی در آن زمان هم سبک نگارشش با سایرین متفاوت بود. این نویسنده درباره تجربه نویسندگی اش در نشریه می گوید: "در نشریه «استار» مجبورمون می کردن تا جمله ساده خبری نوشتن را یاد بگیریم. کار در نشریه برای یک نویسنده جوان ضرری ندارد، به شرط اینکه به موقع از آن جا بیرون بیاید." در سال 1918 به دلیل ضعف بینایی، به عنوان راننده آمبولانس در جنگ جهانی اول خدمت خود را آغاز کرد و بعدا مدال نقره ای شجاعت ایتالیایی را از دست مقامات گرفت. اما خیلی زود به دلیل جراحات شدید وارد شده، به بیمارستانی در میلان منتقل شد. آنجا پرستاری را ملاقات کرد و خیلی زود جواب مثبت را از او گرفت. چندی نگذشت که زن او را بخاطر مرد دیگری رها کرد. این اتفاق به شدت روی روحیه نویسنده جوان تاثیر گذاشت و منجر شد تا او دست به نوشتن شاهکار خود «وداع با اسلحه» (A Farewell To Arms) بزند. هنوز تحت درمان زخم های فیزیکی و روحیش بود که به کشورش بازگشت و برای خود کاری پیدا کرد. در همان شیکاگو بود که «هادلی ریچاردسون» را ملاقات کرد و به عنوان همسر اول خود برگزید. پس از ازدواج خیلی زود به پاریس نقل مکان کردند، جایی که او با نویسنده مشهور F. Scott Fitzgerald آشنا شد. پس از انتشار کتاب مشهور The Sun Also Rises همسرش از وی جدا شد. دلیل این جدایی رابطه مخفیانه ارنست با زن دومش بود. پس از این ماجراها وی اقدام به نوشتن «مردان بدون زنان» (Men Without Women) کرد. پس از به دنیا آمدن فرزندشان مجددا به آمریکا بازگشتند. همینگوی اوقات بیکاریش را با نوشیدنی و شکار و مسابقات گاوبازی می گذراند. اوضاع زندگی آن ها به گونه ای رقم خورد که خیلی زود به طلاق منجر شد. خیلی زود پس از جدایی همینگوی با گلهورن ازدواج کرد. با شروع جنگ جهانی دوم همینگوی با زن دیگری در محل کار خود آشنا شد و طولی نکشید که با هم ازدواج کردند. در سال 1951 وی کتاب «پیرمرد و دریا» (The Oldman and the Sea) را به رشته تحریر درآورد که ارمغانش جایزه Pulitzer بود. پس از مسافرت به آفریقا و جان سالم به در بردن از سوانح هوایی متعدد، ارنست سرانجام موفق به دریافت جایزه مهم ادبی نوبل شد. علی رغم هیکل ورزیده اش ارنست از افسردگی و بیماری روحی رنج می برد. سرانجام این نویسنده بزرگ در صبح روز دوم جولای 1961 تصمیم گرفت با کشیدن ماشه اسلحه شکاری اش، برای همیشه به زندگی خود پایان دهد.